ای ساقی جان بخش، که در جام تو جانست
پر کن قدح باده، که دل در خفقانست
آن سرو روان رفت بهر جای که دل داشت
جان و دل ما در پی آن سرو روانست
آن شاه دل افروز، که سرمایه حسنست
هرجا که روان شد دل و جانها نگرانست
دلها همه گلشن شد و جانها همه روشن
آن ماه دل افروز مگر شمع جهانست؟
دل خواست که با عشق برآید بتجلد
هرچند که کوشید، ولیکن نتوانست
جام دل ما را بشکست آن مه روشن
گر جام شکسته است، ولی دوست همانست
ساقی، بده آن جام وز شفقت نظری کن
قاسم گذرانست و جهان در گذرانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ساقی که جانبخش است، خطاب میکند و از او میخواهد که باده را پر کند، زیرا دلها در فشار و خفقاناند. او از محبوبی سخن میگوید که جان و دلها در پی او هستند و هرجا که میرود، دلها نگراناند. شاعر اشاره میکند که دلها پر از شادی و جانها روشن شده، و در نهایت از ساقی درخواست میکند که جامی به او دهد و با احترام به زندگی گذرا، بر عشق و دوستی تأکید میکند. در کل، شعر به جستجوی عشق و زیبایی در میان گذر زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: ای ساقی خوشاندام و جانبخش، که در جام تو زندگی و شادابی جریان دارد، باده را در جام بریز چرا که دل من در غم و افسردگی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: سرو زیبا و دلنشین به هر جایی که میخواست رفت و جان و دل ما در جستجوی اوست.
هوش مصنوعی: آن پادشاه دلانگیز که منبع زیبایی است، هر جا که میرود، دلها و روحها در نگرانی و شوق هستند.
هوش مصنوعی: دلها مانند باغی سرسبز و زیبا شدهاند و جانها پر از نور و روشنایی است. آیا این ماهِ دلافروز همانند شمعی در جهان نمیتابد؟
هوش مصنوعی: دل آرزو داشت که با عشق به تجلی برسد، هرچند تلاش کرد، اما نتوانست.
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر آن ماه روشن شکسته شد. هرچند جام دل ما شکسته است، اما عشق ما به همان دوست باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من آن جام را بده و با محبتت به من نگاهی بنداز، زیرا قاسم (قسمت زندگی ما) در حال گذر است و این دنیا نیز در حال تغییر و گذر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست
ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست
از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند
این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست
چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگبهرنگند
[...]
هجران تو ای شهره صنم باد خزانست
کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست
در طبع نشاطم طمع وصل چنانست
در باغ دلم باد فراق تو همانست
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست
زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست
گویند ازین میدان آن را که درآمد
[...]
صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست
خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست
آراسته از طالع او روی سپهرست
افروخته از طلعت او صحن جهانست
در خدمت او تقویت خرد و بزرگست
[...]
ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن
گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست
روئیست در آن چشم جهانی متحیر
زلفی که پریشانی احوال جهانست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.