گنجور

 
قاسم انوار

ای ساقی جان بخش، که در جام تو جانست

پر کن قدح باده، که دل در خفقانست

آن سرو روان رفت بهر جای که دل داشت

جان و دل ما در پی آن سرو روانست

آن شاه دل افروز، که سرمایه حسنست

هرجا که روان شد دل و جانها نگرانست

دلها همه گلشن شد و جانها همه روشن

آن ماه دل افروز مگر شمع جهانست؟

دل خواست که با عشق برآید بتجلد

هرچند که کوشید، ولیکن نتوانست

جام دل ما را بشکست آن مه روشن

گر جام شکسته است، ولی دوست همانست

ساقی، بده آن جام وز شفقت نظری کن

قاسم گذرانست و جهان در گذرانست

 
 
 
منوچهری

الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست

ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست

از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند

این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست

چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگ‌به‌رنگند

[...]

مسعود سعد سلمان

هجران تو ای شهره صنم باد خزانست

کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست

در طبع نشاطم طمع وصل چنانست

در باغ دلم باد فراق تو همانست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

رازی ز ازل در دل عشاق نهانست

زان راز خبر یافت کسی را که عیانست

او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست

زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست

گویند ازین میدان آن را که درآمد

[...]

وطواط

صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست

خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست

آراسته از طالع او روی سپهرست

افروخته از طلعت او صحن جهانست

در خدمت او تقویت خرد و بزرگست

[...]

فلکی شروانی

ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن

گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست

روئیست در آن چشم جهانی متحیر

زلفی که پریشانی احوال جهانست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه