گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۸

 

ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را

می بوسم و می دارم چون دیده گرامی

شاید که ببندد کمر از لطف سخن‌هات

آب سخن جان سخنگو به غلامی

تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست

[...]

امامی هروی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹

 

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت

و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل

[...]

سعدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۴

 

ای داده بر وی تو قمر داو تمامی

پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی

از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند

گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی

هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی

[...]

اوحدی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۳ - مخمس ترکیب

 

گر طالب آنی که بماند ز تو نامی

از خانه ناموس برون نه دو سه گامی

قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:

عیار چو منصور شود بر همه کامی

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟

یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی

هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت

روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی

پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۹

 

زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی

جویان خدا باش، اگر مرد تمامی

بیرون ز ره راست طریقی بخدا نیست

گر پیر هری باشی، اگر احمد جامی

تندست و جگرسوز و جهان تاز بحدی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰

 

گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی

یک جرعه تصدق طلب از ساقی جامی

در بیشه شیران همه شیران سرافراز

زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی

جان بنده شاهیست، که آن شاه دل افروز

[...]

قاسم انوار
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰ - شیخ سعدی فرماید

 

چون تنک نباشد دل مسکین حمامی

کش یار هم آواز بگیرند بدامی

بی لبس نفیست که کند پیش قیامی

هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی

فانوس بوالا چه کند خیمه پردود

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱ - وله ایضا

 

ای مقنعه و شده مرا صبحی و شامی

مو بندو سرانداز چو نوری و ظلامی

آن زینت و ترتیب در آرایش آن گوشک

خوش بود دریغا که نکردند دوامی

هرگاه که با پیر نمد نیست جرز دان

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۱

 

بیرخت نفیست که کند پیش قیامی

هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۳

 

ای عمر گرانمایه و ای جان گرامی

جانم به فدایت ز کجایی و چه نامی

کردیم دل و دیده مقام تو ولی نیست

معلوم که با خسته دلان در چه مقامی

دمساز سگان در خود صد رهم افزون

[...]

جامی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۴۸

 

جانا ز تو شادم به سلامی و پیامی

نی از تو پیامی به من آمد، نه سلامی

طغرای مشهدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۸

 

هر جلوه که در دیده ما کرده سلامی

هر ناله که از خاطر ما رفته پیامی

بی گمشدگی رهبر آشفته دماغان

ای کثرت وحدت بنگویی که کدامی

در هر قدمم شوق به صحرای دگر بود

[...]

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۷

 

گر نیست در این میکدهها دور تمامی

قانع چو هلالیم به نصف خط جامی

در ملک قناعت به مه و مهر مپرداز

گر نان شبی هست و چراغ سر شامی

این باغ چه دارد ز سر و برگ تعین

[...]

بیدل دهلوی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

کردیم شبی روز غریبانه بدامی

المنته لله که رسیدیم بکامی

شاها نکشم باده که همت نپسندد

من سر خوش و یاران همه حسرتکش جامی

کردی چون شهیدم مکن آغشته بخونم

[...]

طبیب اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

فرخنده تر از مرغ بهشت است حمامی

کآرد بمن از یار سفر کرده پیامی

ما را به نگاهی بخر از ما، که درین شهر

ارزان تر ازینت نفروشند غلامی

زنهار، بخلوت ندهی راه صبا را

[...]

آذر بیگدلی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۹

 

آن قوم قوی فیض که از روی تمامی

پا تا سر ایجاد بدیشان شده نامی

فرع است بر ایشان گهر عارف و عامی

در کاوش و کین سپه کوفی و شامی

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۷

 

در چنگل بازی نکند خانه حمامی

یا آهوی وحشی نشود رام بدامی

مألوف بدامی نشنیدم که شنود مرغ

جز دل که بآن زلف سیه کرده دوامی

آغوش سلامت همه مأوای رقیبان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

ترسم که رسد از تو مرا پیک و پیامی

آن روز که از من نه نشان است و نه نامی

ای مرغ دل از گلشن و باغت چه غم افزود

کآسوده به کنج قفس و گوشه ی دامی

روز اشک به دامان و شبم ناله به گردون

[...]

صفایی جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در تهنیت مولود مسعود مرکز دایره اصطفا خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله

 

از آب بقا خضر زد آن رطل گرامی

گز خاک درش یافت خط پیره غلامی

در هیچ پیمبر ز برازنده مقامی

یارای نطق نیست در آن حضرت سامی

جیحون یزدی
 
 
۱
۲