گنجور

 
قاسم انوار

ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟

یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی

هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت

روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی

پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد

افتاد دل عاشق در بند غلامی

چون نام تو در نامه بدیدم شدم آزاد

جانم بفدای تو، زهی نامه نامی

از صحبت جانان بکجا میروی؟ ای دل

زنهار! ازین خانه ببیرون نخرامی!

از عشق گشاید گره بسته جانت

گر صدر عظامی تو و گر بدر تمامی

قاسم نتواند که شکیبد ز تو یک دم

ای پشت و پناه دل و ای حاکم و حامی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امامی هروی

ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را

می بوسم و می دارم چون دیده گرامی

شاید که ببندد کمر از لطف سخن‌هات

آب سخن جان سخنگو به غلامی

تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست

[...]

سعدی

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت

و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل

[...]

اوحدی

ای داده بر وی تو قمر داو تمامی

پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی

از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند

گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی

هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی

[...]

نسیمی

گر طالب آنی که بماند ز تو نامی

از خانه ناموس برون نه دو سه گامی

قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:

عیار چو منصور شود بر همه کامی

قاسم انوار

زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی

جویان خدا باش، اگر مرد تمامی

بیرون ز ره راست طریقی بخدا نیست

گر پیر هری باشی، اگر احمد جامی

تندست و جگرسوز و جهان تاز بحدی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه