گنجور

 
اوحدی

ای داده بر وی تو قمر داو تمامی

پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی

از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند

گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی

هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی

ای من به کمند تو، چه محتاج به دامی؟

گر عام شود قصهٔ ما در همه عالم

چون خاص تو باشیم چه اندیشه ز عامی؟

ای کشته مرا گفتن شیرین تو صدبار

خود روی تو یک بار نبینم که کدامی؟

چون یار گرامی ز در خانه درآید

شاید که کشی در قدمش جان گرامی

بی‌تو به مقامی ننشینم که ننالم

ای نالهٔ دلسوز من، اندر چه مقامی؟

با مدعیان حال نگفتیم، که ایشان

در آتش این سینه نبینند ز خامی

از بخت به مقصود رسد اوحدی این بار

گر پیش خودش بار دهد مجلس سامی

 
 
 
امامی هروی

ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را

می بوسم و می دارم چون دیده گرامی

شاید که ببندد کمر از لطف سخن‌هات

آب سخن جان سخنگو به غلامی

تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست

[...]

سعدی

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت

و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل

[...]

نسیمی

گر طالب آنی که بماند ز تو نامی

از خانه ناموس برون نه دو سه گامی

قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:

عیار چو منصور شود بر همه کامی

قاسم انوار

ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟

یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی

هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت

روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی

پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
نظام قاری

چون تنک نباشد دل مسکین حمامی

کش یار هم آواز بگیرند بدامی

بی لبس نفیست که کند پیش قیامی

هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی

فانوس بوالا چه کند خیمه پردود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از نظام قاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه