گر شمس منیر آمدی، ار بدر تمامی
یک جرعه تصدق طلب از ساقی جامی
در بیشه شیران همه شیران سرافراز
زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی
جان بنده شاهیست، که آن شاه دل افروز
خورشید جهان را نپسندد بغلامی
محبوب خدا، شیر دغا، احمد صادق
هم روی تو فرخنده و هم نام تو نامی
نتوان بزبان وصف تو گفتن بتمامی
ای جان جهان، صدر امینی و امامی
یک بار نقاب از طرف چهره برانداز
تا عاشق روی تو شود عارف و عامی
قاسم ز غمت بیدل و بیچاره و مستست
نتوان صفت لطف تو گفتن به تمامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و نورانیت وجود شمس میپردازد و از او درخواست میکند که یک جرعه از جام عشق را به او بدهد. او به افتخار و سرافزای شیران در دنیای پرخطر اشاره میکند و هشدار میدهد که نباید در این راه دچار غفلت شد. شاعر خود را بندهای میداند که اقبالش به عشق و عشقورزی است و آن را بالاتر از همه چیز میداند. او به محبوب خدا، احمد صادق، اشاره میکند و از او میخواهد که نقاب از چهره بردارد تا همگان بتوانند از زیباییاش بهرهمند شوند. در نهایت، شاعر از ناچاری و بینوا بودن قاسم یاد میکند و اذعان میکند که وصف لطف محبوبش فراتر از بیان است.
هوش مصنوعی: اگر خورشید تابان بیایی، حتی اگر همچون ماه کامل باشی، یک جرعه از شراب تصدق بخواه از ساقی جام.
هوش مصنوعی: در جنگل شیران، همه شیران با عزت و افتخار حضور دارند. مراقب باش در این مکان دچار خواب آلودگی نشوی و غافل نباشی.
هوش مصنوعی: جان من از آنِ پادشاهی است که حتی اگر خورشید جهان را نیز ببیند، او را برای فرمانروایی خود نمیپسندد و به بندگی او تن نمیدهد.
هوش مصنوعی: محبوب خدا که همان پیامبر اسلام است، در عین حال که شجاعت و قدرت دارد، صادق و راستگو نیز هست و نامش باعث خیر و برکت است.
هوش مصنوعی: به زبان نمیتوان تمام ویژگیها و زیباییهای تو را بیان کرد، ای زندگیبخش جهانیان، تو هم صدرامینی و هم امامی.
هوش مصنوعی: یک بار چهرهات را نمایان کن تا همه، حتی عارفان و مردم عادی، عاشق زیباییات شوند.
هوش مصنوعی: قاسم به خاطر غمت بیتاب و ناتوان و سرمست شده است و هیچکس نمیتواند به طور کامل از مهربانی تو صحبت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را
می بوسم و می دارم چون دیده گرامی
شاید که ببندد کمر از لطف سخنهات
آب سخن جان سخنگو به غلامی
تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست
[...]
چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
کهش یار هم آواز بگیرند به دامی
دیشب همه شب دست در آغوش سلامت
و امروز همه روز تمنای سلامی
آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل
[...]
ای داده بر وی تو قمر داو تمامی
پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی
از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند
گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی
هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی
[...]
گر طالب آنی که بماند ز تو نامی
از خانه ناموس برون نه دو سه گامی
قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:
عیار چو منصور شود بر همه کامی
ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟
یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی
هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت
روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی
پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.