گنجور

 
قاسم انوار

زنهار! درین کوی بغفلت نخرامی

جویان خدا باش، اگر مرد تمامی

بیرون ز ره راست طریقی بخدا نیست

گر پیر هری باشی، اگر احمد جامی

تندست و جگرسوز و جهان تاز بحدی

کس را نبود زهره که گوید که: چه نامی؟

ایمان همه تسلیم و همه صلح و صلاحست

با ما بچه جنگی؟ هله! ای پیر نظامی

آنجا که نظامست همه کار بکامست

من با تو چه گویم؟ که نه خاصی و نه عامی

قرآن ز خدا آمد و سنت ز پیمبر

گفتند سلف قصه این نامی نامی

ار اهل دلی باز بپرسی که: درین راه

کس را خبری هست از آن یار گرامی؟

مقصود ز اسلام و ز تسلیم همین بود

باقی همه الفاظ و اشارات و اسامی

قاسم، ز جهان معرفت دوست مرادست

گر حق نشناسی، چه عظامی، چه کرامی؟

 
 
 
امامی هروی

ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را

می بوسم و می دارم چون دیده گرامی

شاید که ببندد کمر از لطف سخن‌هات

آب سخن جان سخنگو به غلامی

تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست

[...]

سعدی

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت

و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل

[...]

اوحدی

ای داده بر وی تو قمر داو تمامی

پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی

از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند

گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی

هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی

[...]

نسیمی

گر طالب آنی که بماند ز تو نامی

از خانه ناموس برون نه دو سه گامی

قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:

عیار چو منصور شود بر همه کامی

قاسم انوار

ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟

یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی

هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت

روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی

پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه