گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

ای زلف چلیپای تو، غارتگر دین‌ها

وی کرده گمان دهنت، دفع یقین‌ها

کافر نکند با دل من آنچه تو کردی

یعنی که در اسلام روا باشد از این‌ها

زینسان که بکشتی به شکرخنده جهانی

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

بشکافت غم این جان جگرخواره ما را

یا رب، چه وبال آمده سیاره ما را

رفتند رفیقان دل صد پاره ببردند

کردند رها دامن صد پاره ما را

گر همره ایشان روی، ای باد، در آن راه

[...]

۸ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را

بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را

افگند دل ما همه در چاه زنخدان

وانگاه بپوشید به سبزه سر چه را

هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر

[...]

۵ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت

وز گریه شادی جگرم آب دگر داشت

دل هیچ به شیرینی جان میل نمی کرد

مسکین سر آرایش جلاب دگر داشت

هنگام سحر خلق به محراب و دل من

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت

از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت

اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند

دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت

دیوار ترا من حله خار نخواهم

[...]

۶ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت

بی سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت

دی رفت سوی باغ و ندانست غم ما

این نیز ندانست که بی ما نتوان رفت

صحرا و چمن پهلوی من هست بسی، لیک

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت

کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت

خورشید من از اوج جوانی چو برآمد

بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت

گفتم ز در خویش مران، گفت که بگذر

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت

بس خرمن مردان که به باد ستمش رفت

هر صبر و سلامت که دل سوخته را بود

اندر شکن سلسله خم به خمش رفت

یوسف چو گذر کرد به بازار جمالش

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت

جز طره تو دام بلا را چه توان گفت

آن روی که داده ست خدایت صفت آن

هم خود تو بگو، بهر خدا را، چه توان گفت

چون ماه نو انگشت نمایست دهانت

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیست

کز دیده و دل در پی ایشان نگران زیست

گر یافت کسی از لب بی خط اثر ذوق

تا زیست در اندیشه ساده شکران زیست

همچون کمر زر همه با کوفتگی ساخت

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست

در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست

بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر

هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست

سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

آبادتر آن سینه که از عشق خراب است

آزادی آن دل که در آن زلف تاب است

کو غمزده ای تا کند از ناله من رقص

کاین نامه من زمزمه چنگ و رباب است

جستم به سؤال آب حیاتی ز لب دوست

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ست

یا زان لب شیرین سخن تلخ شنیده ست

زان زلف مسلسل که همه برشکند باد

از روی تو بنگر که در ان زیر چه دیده ست

بر قافله صبر مرا نیست ولایت

[...]

۸ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است

عالم به مراد دل و اقبال غلام است

صیدی که دل خلق جهان بود به دامش

المنت لله که امروز به دام است

چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت

[...]

۶ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

روی تو به پیش نظر آسایش جان است

آزادگی جان من، ار هست، همان است

در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد

من زیستن خلق ندانم که چسان است

کو دل شده ای کت نظری دیده و مرده

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست

الا که به خونابه دلها نتوان شست

هر شب من و از گریه سر کوی تو شستن

بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست

دریا ز پی بخت بد از دیده چه ریزم

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

ای عید دوم آمده روی چو نگارت

قربان شده زان عید چو من بنده هزارت

مه را چه ولایت که کشد لشکر انجم

چون تافته شد طره خورشید سوارت

آن روز ز پرگار بشد دایره ما

[...]

۱۱ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت

سرفتنه خوبان جهان چشم سیاهت

تو پادشه کشور حسنی و ملاحت

خوبان جهانند همه خیل و سپاهت

هر گه که ز بازار روی جانب خانه

[...]

۵ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲

 

دولت نه به زور است و به زاری چه توان کرد

با بنده نداری سر یاری چه توان کرد

من بر سر آنم که کنم جان به فدایت

آری سر وصلم چو نداری، چه توان کرد

صبر است دوای دل بیچاره محزون

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳

 

حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کرد

صد زاهد دین، بسته زنار توان کرد

دیوانه شود زنده، ولی خلق بمیرند

گر نقش جمال تو به دیوار توان کرد

آن تیز نگه کردن تو جانب عشاق

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۴