در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
از بهر نگاری که چو او در دو جهان نیست
ما زنده بدوییم که جان می رود از ما
بر وی که به معشوقه زید منت آن نیست
مشنو سخن عاشقی از هرزه زبانان
کاین کار دل است ای پسر و کار زبان نیست
گفتی که هم آغوش خیالم به چه سانی
خواب خوش مجنون به بر دوست نهان نیست
خسرو ز تو گر دل بستد صاحب حسنی
خوش باش که یوسف به یکی قلب گران نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم جدایی از معشوق میگوید. او اشاره میکند که هیچ کار دیگری جز آه و فغان در غیبت معشوق نمیتواند انجام دهد. زندگی بدون دوست برای او بیمعناست و حتی اگر همه موجودات زنده هم از او خواستهای داشته باشند، او از محبت به معشوقش دریغ نمیکند. شاعر تأکید میکند که عشق واقعی فراتر از گفتوگوهای سطحی است و باید با دل احساس شود. او به خوابهای شیرین عاشقانه اشاره میکند و در پایان میگوید که اگر کسی دیگری را دوست بدارد، هیچکس نمیتواند جانش را به خاطر آن از دست بدهد. شاعر به زیبایی و ارزش معشوق اشاره میکند و به درک عمیق عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: در جدایی تو، جز اندوه و ناله کاری برایم نمانده است و وقتی در پیش تو هستم، هیچ چیزی برای گفتن ندارم.
هوش مصنوعی: اگر انسانها بدون دوست زندگی کنند و برایشان زندگی سخت و دشوار شود، من از آنها چه انتظاری دارم؟ زیرا برای من تنها دوست اهمیت دارد و به خاطر او، جان و سرم را نیز فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: آسان است که انسان برای زیبایی عاشقش، هر دو دنیا را رها کند، چرا که هیچ کسی مانند او در این دو جهان نیست.
هوش مصنوعی: ما هنوز زندهایم و جانمان در حال رفتن است، اما عشق ما به معشوقهای که زید در دلش دارد، برای ما ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: به حرفهای بیپایه و بیمحتوا در مورد عاشقی گوش نده، زیرا عشق عمق دل است و به کلمات ربطی ندارد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که آغوش خیال من به چه صورت است و خواب شیرین مجنون در کنار دوست پنهان نیست.
هوش مصنوعی: اگر خسرو از تو دل ببرد و به دیگران وابسته شود، نگران نباش. خوشحال باش که یوسف، با تمام زیباییاش، تنها یک قلب ارزشمند ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دولت دیدار تو دل را غم جان نیست
جان را ز غم عشق تو پروای جهان نیست
در کوی تو گمشد پی عشاق بیک بار
آن جا که تویی از دو جهان نام و نشان نیست
زهاد، مگویید که: ما از همه بهتر
[...]
آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
در سلسله ی حسن تواش نام و نشان نیست
بی لطفی ات از ترک ستم گشت یقینم
این تلخی جان دادنم از زهر کمان نیست
در روز جزا دست شهیدان محبت
[...]
رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
با تیر بلا چون هدفم روی گشاده
گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
حال من بی برگ نوا را چه شناسد
[...]
آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست
بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
[...]
مهر تو به هر سینه عیان است و عیان نیست
چون عکس در آیینه نهان است و نهان نیست
با خلق جهان چشم سیهمست تو گویا است
این طرفه که با جمله زبان است و زبان نیست
فریاد که سررشته آشوب دو عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.