گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای زلف چلیپای تو، غارتگر دین‌ها

وی کرده گمان دهنت، دفع یقین‌ها

کافر نکند با دل من آنچه تو کردی

یعنی که در اسلام روا باشد از این‌ها

زینسان که بکشتی به شکرخنده جهانی

خواهم که به دندان کشم از لعل تو کین‌ها

از ناصیه ما نشود خاک درش دور

چون صندل بت برهمنان را ز جبین‌ها

من خود شدم از کیش و گر خود صنم اینست

بسیار شود در سر کارش دل و دین‌ها

در کعبه مقصود رسیدن که تواند

در بادیه هجر تو از فتنه کمین‌ها

نالم به سر کوی تو هر صبح به امید

چون مطرب درهای کرم پاس‌نشین‌ها

گر مهر گیا بایدت، ای دوست، طلب کن

هرجا که چکد آب دو چشمم به زمین‌ها

دشوار رود مهر تو از سینه خسرو

ماندست چو نقشی که بماند به نگین‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاهدی

ای خاک درت سجده‌گه جمله جبین‌ها

زنار دو گیسوی تو سرفتنه دین‌ها

عشاق تو را طاقت جور و ستمت نیست

گشتند همه خاک درت بگذر از این‌ها

با عاشق خود جور و جفا کمتر از این کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاهدی
حزین لاهیجی

دیدم صنمی، های صلا، کعبه‌نشین‌ها

بیعانه ببازید به یادش دل و دین‌ها

در عشق، دل از کوثر و رضوان نگشاید

از دوست تسلی نتوان گشت، به این‌ها

صید دلم افتاد به صحرای رمیدن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه