گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای عید دوم آمده روی چو نگارت

قربان شده زان عید چو من بنده هزارت

مه را چه ولایت که کشد لشکر انجم

چون تافته شد طره خورشید سوارت

آن روز ز پرگار بشد دایره ما

کامد به در از پرده خط دایره وارت

آموخته شد مردمک دیده چو طفلان

با خط خوش از تخته سیمین عذارت

در یک دگر آورد دو ابروی تو سرها

هشدار مگر از پی خونم شده یارت

نقشی ست کژ آن را که همی خوانیش ابرو

اندر سر آن نرگس پر مست خمارت

دی خنده زنان سوی چمن طوف نمودی

پیغام گل آورد مگر باد بهارت

نرگس همه تن گل شد و در چشم تو افتاد

تا روشنی دیده بیابد ز غبارت

لیکن چه کنم روی تو دیدن نتواند

چشمی که درو، نی بصرست و نه بصارت

خانه مکن، ای دوست، درین جا گه پر نم

کس بر گذر سیل نکرده ست عمارت

با آنکه به عمری بچشد خسرو بیدل

یارب که چه شیرینست لب نوش و کنارت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصر بخارایی

آن ترک سیه چشم که دل برد به غارت

نبود به اسیران نظرش جز به حقارت

رازی ست میانش که اشارت نتوان کرد

سری ست دهانش که نیاید به عبارت

حاجت نبود تیر از آن چشم که ما را

[...]

شیخ بهایی

ای خاک درت سرمهٔ ارباب بصارت

در تأدیت مدح تو خم، پشت عبارت

گرد قدم زائرت، از غایت رفعت

بر فرق فریدون ننشیند ز حقارت

در روضهٔ تو خیل ملایک، ز مهابت

[...]

افسر کرمانی

ما را به سراپرده گل رفت اشارت

برقع ز رخ افکندش، ای دیده بشارت

کام دهن از بهر چه شیرین نکنم من؟

شکر دهن ار می دهدم زهر مرارت

من خاک شوم در طلب و او ننهد پای

[...]

صامت بروجردی

حاجی پی شهرت رود از بهر زیارت

گردیده زیارت همه اسباب تجارت

تاجر شده فاجر عوض سود و خسارت

رفته به ثریا ز ثری سقف عمارت

شان علمارفته و هر کس به جسارت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
میرزاده عشقی

می خواست (ملک) خود برساند به وزارت

با زور سفارت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه