گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کرد

صد زاهد دین، بسته زنار توان کرد

دیوانه شود زنده، ولی خلق بمیرند

گر نقش جمال تو به دیوار توان کرد

آن تیز نگه کردن تو جانب عشاق

نیشی ست کز آن صد جگر افگار توان کرد

داری چو هوس بردن دل، پیش در تو

دلها بتوان بردن و انبار توان کرد

عشق چو تویی، گر چه که سوزنده بلایی ست

کاری ست که جان در سر این کار توان کرد

آن دم که بگرییم ز هجران تو با خویش

ماتم زده ای چند در آن یار توان کرد

بر خسرو بیچاره ز اندوه دل خویش

بر مورچه گر کوه گران بار توان کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode