گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

صبح است و گشادند در دیر مغان را

پیمانه نهادند بکف مغبچگان را

ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت

ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را

وانگاه بجامی دو دگر پاک بشوییم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

نشناخت دل از زلف تو ویرانهٔ خود را

دیوانه و شب گم نکند خانهٔ خود را

از کوی تو می‌آیم و از خود خبرم نیست

پرسم مگر از غم ره کاشانهٔ خود را

در خانهٔ ما یار و عجب آنکه ز هرکس

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

دادم بغمت شادی این هر دو جهان را

گر عشق نباشد که کشد بار گران را

در روی تو بگشود نظر آنکه فروبست

از کار جهان دست و دل و چشم و زبان را

از دیده همی اشک فشانم که توان دید

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

صبح است و بهار است و گل و نقل و نبید است

ساقی قد و شاهد می و نی ناله کشیدست

صبح از طرف مشرق و سرو از کنف جوی

وان سبزه ی خط زان لب دلجوی دمیدست

زاغ از قبل شاخ خزید ست بکنجی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

سرتاسر عالم به تن امروز سری نیست

کز خاک در شاه جهانش اثری نیست

در کار دل غم‌زدگانت نظری نیست

یا از من دل‌خسته هنوزت خبری نیست

حیرت‌زده می‌دید به حال من و می‌گفت

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

روز طرب و خرمی دولت و دین است

دوران زمان شاد به دارای زمین است

میگفت و همی دید در آیینه بمژگانش

آن تیر که از جوشن جان بگذرد این است

میگفت و همی خست بدندان لب خندانش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

شمشیر بدست آمد سر مست زجام است

بادا بحلش خون من ار باده حرام است

مفتون توام من نه بر آن طلعت و گیسو

آنجا که بهشت است نه صبح است و نه شام است

وقتی ز خرابات به خلدم گذری بود

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

جانم بلب و جام لبالب ز شراب است

فردا چه زیان زآتشم این جام پر آب است

گفتم شب امید من از چهره بر افروز

گیسوش بر آشفت که مه زیر سحاب است

سودی ندهد پند، بگویید بناصح:

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

بستم ز دعا لب که دعا بی هوسی نیست

ما را زخدا غیر خدا ملتمسی نیست

هر جا نگرم کورم و در روی تو بینا

در مردمک دیده بغیر از تو کسی نیست

خاری طلبد عشق که در آتش سوزان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

گر شهر حرام است و گرماه صیام است

بودن نفسی بی می و معشوق حرام است

آورده برفتار صنوبر که خرام است

کردست بپا شور قیامت که قیام است

دل برده بیک عشوه که این رسم نگاه است

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

دل از سر کویت هوس خانه ندارد

دیوانهٔ عشقت سر ویرانه ندارد

جز محنت و غم راه به این خانه ندارد

این خانه مگر راه به میخانه ندارد

پیمانه چه غم گر شکند محتسب شهر

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

وقت است که تن جان شود و جان همه دلدار

ای خون شده دل خانه بپرداز ز اغیار

تا شمع به راهش برم ای سینه برافروز

تا گنج نثارش کنم ای دیده فروبار

هر یک من و زاهد شده خرسند به کاری

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

طفلی پی دیوانه زهر خانه درین شهر

یا رب چه کند یک دل دیوانه درین شهر

دل را هوس صحبت ما نیست ببینید

دیوانه ندارد سر دیوانه درین شهر

سودای سر زلف تو گر رهزن دلهاست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

جز رنج خمار ابدی نشئه ندیدیم

زان باده که از ساغر ایام کشیدیم

آمیخته با خون دل و لخت جگر بود

هر جرعه که از مشربهٔ دهر چشیدیم

انگیخته از چنگ غم و زخم ستم بود

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

روزی که نبینند نشانی بجهانم

از خاک در میکده جویند نشانم

جانم بلب و جام لبالب ز شراب است

شاهد ببرم به که شهادت بزبانم

تا خاک وجودم بکجا باد کشاند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

بر چشمه ی نوش لبش افتاد چو راهم

زلف و زنخش بست و در افکند بچاهم

شمشیر کشیدست بقتل من از ابرو

تا خلق بدانند که عشق است گناهم

عشق آمد و زد از دل و چشم ، آتش و آبی،

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

دارد شب نومیدی ما صبح امیدی

باد سحری میدهد از غیب نویدی

غازی ز پی دشمن و ما را برخ دوست

هر لحظه نگاهی و در آن اجر شهیدی

از لطف بنالیم و ز بیداد ننالیم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

ای شیفته ی روی نکوی تو جهانی

نیکو نتوان گفت که نیکو تر از آنی

در پیکر من روحی و در دیده ی من نور

نزدیکی و دوری و عیانی و نهانی

آشوب سر، آسیب خرد، آفت هوشی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

یک بار نخواندند و نگفتند کجایی

تا چند توان رفتن تا خوانده بجایی

ترسم ز خرابی دل ای دوست که گویند

این خانه نبودست در آن خانه خدایی

تا غیر شود شاد ز آزردگی من

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

شب تیره وره سخت، چنین سست چرایی

بشتاب اگر بر اثر ناقه ی مایی

زاندیشه ی رهزن بود این راهبران را

در دست نه شمعی و نه بر ناقه درایی

رهبر ز پس قافله و راهرو از پیش

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲