صبح است و بهار است و گل و نقل و نبید است
ساقی قد و شاهد می و نی ناله کشیدهست
صبح از طرف مشرق و سرو از کنف جوی
وان سبزهٔ خط زان لب دلجوی دمیدهست
زاغ از قبل شاخ خزیدهست به کنجی
وان خال سیه نیز به رخ گوشه گزیدهست
بر روی تو گل دیده و در کوی تو گلبن
کاین دست به سر بر زده آن جامه دریدهست
ما را طمعی هست ولی زان لب شیرین
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدهست
گل بر سر آن زن که به گلزار محبت
خاریش به پا از غم یاری نخلیدهست
تشریف سرم پای تو بس خلعت دیبا
زیبا بود آنرا که گریبان ندریدهست
غافل گذرد عمر نشاط از تو و روزی
این رشته ببینی که به ناگاه بریدهست
زنهار به غفلت مبر ایام که ناگاه
تا در نگری زین قفس این مرغ پریدهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی از یک صبح بهاری و زیباییهای طبیعت است. شاعر به شادابی و نشاط بهار، گلها، و تأثیر آنها بر دل و روح انسانها اشاره میکند. او به زیباییها و لذایذ زندگی پرداخته و با زبان رمزآلود عشق و محبت، گدازندگی موقت زندگی را یادآور میشود. در نهایت، شاعر از غفلت و گذر عمر هشدار میدهد و به مخاطب توصیه میکند که از لذتهای زندگی غافل نشود و از شادیها بهرهمند شود، زیرا زمان بسیار زودگذر است.
هوش مصنوعی: صبح شده و بهار آمده، گلها شکفته و نوشیدنیها آمادهاند. ساقی و معشوقه در حال لذت بردن از می و سرور هستند و نالهای از خوشی در فضا پیچیده است.
هوش مصنوعی: صبحگاهان، نور خورشید از سمت شرق میتابد و درخت سروی از کنار جوی آب قد کشیده است. سبزههای تازه و زیبا مانند خطی بر لب دلربا و دلنشین شکوفا شدهاند.
هوش مصنوعی: زاغی از قبل بر روی شاخهای نشسته و در گوشهای نیز علامت سیاهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: بر چهره تو گلهای زیبا میبینم و در خیابان تو باغی پر از گل وجود دارد. این دست من که بر روی آن گلها رفته، جامهام را پاره کرده است.
هوش مصنوعی: ما امیدی داریم، اما برای کسی که طعم محبت را نچشیده باشد، این شیرینی را تقدیم کن.
هوش مصنوعی: زنی که در دنیای عشق و محبت، گلی بر سر دارد، اما از غم و اندوه به مانند خار در گلزار میماند و در عشقش یار و یاوری ندارد.
هوش مصنوعی: سر و زیبایی تو برایم بسیار ارزشمند است و همانند لباسی زیبا و گرانقیمت میماند؛ اما کسی که خود را از آن لباس معزز جدا کند، نمیتواند به زیبایی آن پی ببرد.
هوش مصنوعی: عمر با شادی از تو گذشته و روزی میرسد که خواهی دید این پیوند زندگی گسسته شده است.
هوش مصنوعی: مواظب باش که به خاطر غفلت، روزها را از دست ندهی؛ زیرا ناگهان ممکن است زمانی که نگاهی به این قفس بیندازی، ببینی که آن پرنده (معنوی) پر کشیده و رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوید که شما دخترکان را چه رسیدهست؟
رخسار شما پردگیان را که بدیدهست؟
وز خانه شما پردگیان را که کشیدهست؟
وین پردهٔ ایزد به شما بر که دریدهست؟
بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است
تا دست به کام دل خویشم برسیده است
و امروز پشیمانی و درد است دلم را
در عمر خود از هرچه بگفته است و شنیده است
پایی که بسی پویه بیفایده کردی
[...]
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست؟
وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟
زیباتر از این صید همه عمر نکردهست
شیرینتر از این خربزه هرگز نبریدهست
ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان
[...]
خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ست
یا زان لب شیرین سخن تلخ شنیده ست
زان زلف مسلسل که همه برشکند باد
از روی تو بنگر که در ان زیر چه دیده ست
بر قافله صبر مرا نیست ولایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.