امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۲ - خراب شدن مجنون به اول دور عشق، و از مستی، در پایهاء کو افتادن، و خبر یافتن پدر، وسوی آن بی خبر دویدن، و از آب دیده و باد سینه سلسله در پای مجنون کردن، و زنجیر کشانش پیش مادر آوردن
تا بود که ز عون بخت پر نور
هم خوابه شود فرشته با حور!
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۳ - تنقیه کردن مادر، دماغ مجنون را، به داروی تلخ نصیحت، و از در لفظه، و شیرینی زبان، مفرح سودای او ساختن
آمد به سرای خویش رنجور
نزدیک به مرگ و از خرد دور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۶ - دراز شدن ظلم گیسوی لیلی بر مجنون، و زنده داشتن مجنون شبهای فراق را به خیال لیلی، و روشن شدن مهر نوفل در آفاق بر تیرگی روز مجنون، و لرزیدن پدر پیر مجنون از دمهای سرد پسر، و سوی گرم مهری نوفل گریختن، و گرم رویی کردن، آن مهربان، و گرماگرم، شمسهٔ نسبت خود را که در پرده حیا آفتابی بود سایه پرورد، با مجنون تاریک اختر قران دادن و محترق شدن ستارهٔ مجنون، و پیش از استقامت رجعت کردن
اسباب نشاط و مایهٔ سور
شهد و شکر و گلاب و کافور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۸ - نامه نبشتن، لیلی، از دودهای دل، سوی مجنون، و ماجرای دل دزدیده، بران آشنا، عرضه کردن
وآن را که کند ز روشنی دور
آن کیست که باز بخشدش نور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۹ - جواب نبشتن مجنون مرفوع القلم، از سیاهی آب ناک دیده، جراحت نامه لیلی را، و ریشهای سربسته از نوک قلم خاریدن، و خون سوخته بر ورق چکانیدن، و دهانه جراحت را به کاغذ لیلی بستن
یعنی ز من خراب رنجور
نزدیک تو ای ز مردمی دور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۰ - عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهٔ مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایهدار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن
گفت: ای شب و روزتان همه سور
بادا شبتان زر و ز من دور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۲ - غنودن نرگس لیلی از بیماری، و مجنون بیخواب را در خواب دیدن، و به نفس تند خویش از جای جستن، و بیرون پریدن، و کمر کوه گرفتن، و مجنون را بر تیغ کوه خراشیده و خسته دریافتن، و دست سلوت بر خستگی او سودن، و مرهم راحت رسانیدن
جستند ز جا فرشته و حور
چون مرده به محشر از دم صور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۳ - بازگشتن کبک خرامان از کوه، و شتر پرنده را بر جناح رفتن، رشته دراز دادن، و کبوتر دیوانه را پر کم گذاشتن
در گوشهٔ غم نشست مهجور
تن از دل و دل ز خرمی دور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۷ - خرامش کردن سرو لیلی، با سرو قدان همسایه، سوی بوستان، و شناختن آزادهای آن نو بران را، و زبان سوسنی کشیدن، و غزلی جگر دوز، از یک اندازهای مجنون، به آواز نرم روان کردن، و بر دل لیلی زدن، و کاری آمدن، و باز جست کردن لیلی طیرگی بلبل خار نشین خود را، و آزمودن آن راوی تعطش لیلی را، سوی خونابهٔ مجنون و مرگ مجنون، به قبلهٔ کرم کردن، و سوخته شدن لیلی، و به گرمی در خانه باز آمدن، و به تب اجل گرفتار شدن
کز تو شده بود دور و مهجور
دور از تو ز خویش نیز شد دور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۸ - صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
با آن که کنند ناله و شور
نتوان پس مرده رفت در گور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۹ - خبر یافتن مجنون دردمند، از بیماری لیلی، و از حلقهٔ سگان بیابان زنجیر گسستن، و به حلقه زدن در لیلی آمدن، و از پیش جنازهٔ لیلی را در حلقهٔ رحیل دیدن، و نثار شاهانه از دیده ریختن، و به موافقت محفه عروس، سوی شبستان لحد، بر عزم خلوت صحیحه روان شدن
نبود من خسته را درین شور
خلوت کدهای نکوتر از گور
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۳۶
زلف و رخ تو شب است و هم نور
زان حسن و جمال چشم بد دور
با پرتو عارض تو خورشید
چون شمع در آفتاب بی نور
زلف تو به شبروی نبشته
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴
خورشید منی بروی پرنور
من از تو چو سایه مانده ام دور
خوبان همه صورت و تویی جان
عالم همه ظلمت و تویی نور
از روی تو نور می درافتد
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹
با روی تو چیست جنت و هور
هر چیز نکو نماید از دور
ما را نظری که هست بر تست
خود حور و فرشته نیست منظور
لبهای تو کرد بر دلم سرد
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱
بردی دل من به چشم مخمور
ای چشم بدان ز چشم بد دور
هرکس که به رویت افکند چشم
در چشم نیایدش دگر حور
ای دیده جان ما ندیده
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸
مائیم که ذاکریم و مذکور
مائیم که ناظریم و منظور
مائیم که سیدیم و بنده
مائیم که ناصریم و منصور
مائیم محیط و موج و زورق
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - ترجیع بند چهارم
ساقی قدحی بده بمخمور
زان می که مزاج اوست کافور
از باده پایدار کز وی
شد طالب پای دار منصور
آن می که ز یک فروغ جامش
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳ - نخل خامه رطب بار پیراستن و نخلستان نعت خواجه ابرار به آن آراستن علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات
کوهانش بلند قدر چون طور
وز حق تو بر او تجلی نور