جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - قصیده
از جود تو گشته تهی دست
وز صیت تو گوش آسمان
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱
تا دستخوش جهان شدم من
در دست قناعتم ممکن
خود را به هزار فن گسستم
از همدمی جهان پر فن
تا پیشرو آتش اثیرست
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی
در گردن خود رسن میفکن
من بِه باشم رسن به گردن
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون
زن گرچه بود مبارز افکن
آخر چو زن است هم بود زن
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در این قصیده ابو المعالی نصر بن محمد را مدح کند
ای راحت روح و رامش تن
وصل تو طرب فزای و شیون
بر بوی لب تو عقل سر مست
وز رنگ رخ تو خانه گلشن
از شرم چو روی برفروزی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۶
مال است و زر است مکسب تن
کسب دل دوستی فزودن
بستان بیدوست هست زندان
زندان با دوست هست گلشن
گر لذت دوستی نبودی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۴
از ما مرو ای چراغ روشن
تا زنده شود هزار چون من
تا بشکفد از درون هر خار
صد نرگس و یاسمین و سوسن
بر هر شاخی هزار میوه
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۹
کو شیفته ای کجاست چون من
بر باد فراق داده خزمن
بگذاشته جان و تن معطل
بی جان چه کنم کجا برم تن
بی جان چه کند سفر ، مجویید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۲ - خراب شدن مجنون به اول دور عشق، و از مستی، در پایهاء کو افتادن، و خبر یافتن پدر، وسوی آن بی خبر دویدن، و از آب دیده و باد سینه سلسله در پای مجنون کردن، و زنجیر کشانش پیش مادر آوردن
مرد ار چه به سوزدش، همه تن
دودی ندهد، برون ز روزن
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
هر جا که نهاد پای روشن
بسیار ببوسی از لب من
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨٧
گفتند چو هست رزق مقسوم
زحمت چه کشی ز بهر جستن
گفتم که بلی ولی ازین پیش
گشتست حواله گه معین
روزی یکی بمصر و شامست
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۲۷
ای زلف تو بخت تیره من
تاریکی او چو روز روشن
زین پس سرِ ما و خاک پایت
چون دست نمی رسد به دامن
عشق تو رسید و کرد تاراج
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - مستان الست
ساقی بگذر ز ما و از من
آتش به من و به ما در افکن
غم بر دل من چو درد زد آتش
ای پیر مغان چه میزنی تن
آن دردی سال خورد پیش آر
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳
ای چشم من از رخ تو روشن
چشمی به کرشمه بر من افگن
اکنون که به دیدن تو ما را
شد چشم چو آب دیده روشن
جان و دل و عقل هر سه هستند
[...]
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۶۰ - باز آمدن صبا از معشوق به عاشق
چون بزم تمام شد مُزیّن
با طالع سعد و بخت ایمن
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۶۰ - باز آمدن صبا از معشوق به عاشق
صد شکر که دیده گشت روشن
از طلعت تو به وجه احسن
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲ - دست فکرت در سلسله ممکنات زدن و به ذروه توحید واجب برآمدن
از سبزه تر به طرف گلشن
داده خط بندگیش سوسن