گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۲

 

یا مقلتی تزود من نظرة الحبیبی

زیرا که دیده را نیست بی دیدنش شکیبی

یا مهجتی تمتع من قبلة العذارا

کز باغ خلد زین به نبود تو را نصیبی

یا من بک اعتمادی رفقا علی الفوادی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۵

 

هرگز فنا نگردی تا هست عشق باقی

تا مستیت به سر هست منت مبر ز ساقی

مقدار مرهم وصل شاید اگر شناسد

آن دل که خسته باشد از درد اشتیاقی

لیلی انیس مجنون او در طلب به هامون

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۰

 

بدنامی است و رندی در عشق نیکنامی

گفتار خاص اینست بگذار قول عامی

از بهر صید دلها در مرغزار حسنت

خالت فشانده دانه زلفت نهاده دامی

چشم است و زلف و خالت اندر کمینگه دل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۷

 

اوقات خوش کدام است ایام عشقبازی

مشغول دوست بودن وز غیر بی‌نیازی

دوشم به گوش می‌خواند نی نکتهٔ حقیقت

مطرب بیا بگردان این پردهٔ مجازی

از حرف حق میندیش گر می‌زند به دارت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۳

 

سلطانم ار بسازم زآن خاک در کلاهی

خورشیدم ار بسایم روئی بخاک راهی

کی آمده ببازار سروی بساق سیمین

با کس سخن نگفته اندر وثاق ماهی

آن گاه در غروب و رویت مدام تابان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۹

 

ای دفتر نکوئی تو نقش دلپذیری

به باشد از امیری در خیل تو اسیری

ای چشم مست دلدار ای آهوان خونخوار

ترکی زخوردن خون ناچار ناگزیری

ما مست بی سر و پا تو خود حکیم دانا

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۱

 

جز حسن دیده دیده در روی تو کمالی

ور نه هر آن که بینی او راست زلف و خالی

چون هندوان در آذ از رشک میبرم سر

تا تو مجاور ای خال بر طرْف آن جمالی

از حالت قد تو اندر سماع آید

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۰

 

ای نوش لب که داری خود آب زندگانی

بازآ که سوخت ما را سوز عطش نهانی

این شیوه از که آموخت چشمان تو که دارد ‏

با دوست سرگرانی با غیر مهربانی

با عشق عقل مسکین کی پنجه آزماید

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۴

 

نافه بنافه دارد اگر آهوی تتاری

تو صد هزار نافه از چین مو بباری

جز چشم جان شکارت در چین زلف جادو

هرگز ندیده آهو در چین کسی شکاری

ای خط تو دود و عودی بر روی آتشینش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۲

 

عمری به کعبه و دِیر بردیم انتظاری

ز آن انتظار جز عشق حاصل نگشت کاری

جانان ز دست رفت و جان از فراق فرسود

بر جان ز کسوت تن برجای مانده باری

ای گل ز صحبت من تا چند میگریزی؟

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۴

 

ای آهوی تتاری نافه اگر نداری

زآن مو چرا نگیری زآن بو چرا نیاری

از آب چشم عشاق رو وام کن دو قطره

ای ابر نوبهاری باران اگر نداری

از خارخار عشقت در دل اگر اثر هست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۶

 

گر هر که را نهانی کاریست با نگاری

ما را نهان و پیدا جز عشق نیست کاری

نقش و نگار مانی نغز است و دلکش اما

حاشا که کرده تصویر ز این طرفه تر نگاری

خودکامی است از یار بوس و کنار جستن

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۱

 

گر باد دی بگلشن دم میزند بسردی

از باد دی بگرمی از می برآر گردی

گه از نوا و از زنگ گاهی زآب گلرنگ

بگشای این دل تنگ بزدا زچهره زردی

مطرب بزن تو دستی ساقی بکوب پائی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۳

 

از وصل روی جانان امشب چو کامکاری

شکوه ز بخت حیف است گر بر زبان برآری

شربت بود چو گیری از دست دوست حنظل

عزت شمر چو بینی در عشق یار خواری

بلبل به موسم گل افغان و ناله‌ات چیست؟

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۵

 

پرده ز رخ کشیدند گل‌های نوبهاری

بیجا چرا عنادل دارند بیقراری؟

معشوق چون درآید جلوه‌کنان به بازار

عاشق چرا بنالد از درد سوگواری؟

چون باد صبحدم را باشد ز تو پیامی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode