گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بدنامی است و رندی در عشق نیکنامی

گفتار خاص اینست بگذار قول عامی

از بهر صید دلها در مرغزار حسنت

خالت فشانده دانه زلفت نهاده دامی

چشم است و زلف و خالت اندر کمینگه دل

این رهزنان براهند بگریزم از کدامی

باز نظر که دایم اندر پی غزالیست

کبکی چنین ندیدم هرگز بخوشخرامی

ناقص عیار را گو از عشق او مزن لاف

شمع سحر تواند دعوی کند تمامی

در نقطه دهانت بودم شگفت اکنون

در حیرتم که از هیچ ظاهر شود کلامی

کسی میگذارم از دست آن طره بلندش

بربسته شاهد عمر چون عهد بی دوامی

حسن تو بازگیرد گر پرده ای بکنعان

یوسف بمصر عشقت دعوی کند غلامی

گر زاهدان کمینگه در میکده نسازند

کی محرم حرم را باشد غم از حرامی

ما را که سوخت عشقت فردا چه تاب دوزخ

زاهد رود در آتش کاو را فسرده خامی

یکران عقل را رام در زیر ران برآرد

آنرا که رایض عشق بر سر نهد لگامی

مهر علی مجاور آشفته راست در دل

می را فرو بریزد با این شکسته جامی

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

الدیک فی صیاح واللیل فی انهزام

والنور قد تبدی من لجة الظلام

ای همچو دیده در خوروی همچو جان گرامی

چون از غم تو شادم می ده به شادکامی

اسمع فداک روحی فالدیک قال حقا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
مولانا

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی

ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی

ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی

عاشق چو قند باید بی‌چون و چند باید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مجد همگر

ای چون حیات شیرین وی چون روان گرامی

جانی و دیده یا دل زینها همه کدامی

هربام چون خرامی سرو روان باعی

هر شام چون برآئی مهتاب طرف بامی

نوشی و خوشگواری نیشی و جانشکاری

[...]

سعدی

صاحب نظر نباشد در بند نیک‌نامی

خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی

ای نقطهٔ سیاهی بالای خط سبزش

خوش دانه‌ای ولیکن بس بر کنار دامی

حور از بهشت بیرون، ناید، تو از کجایی؟

[...]

سیف فرغانی

در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی

عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی

در سایه مانده بودم چون میوه نارسیده

خورشید عشقت آمد ازمن ببرد خامی

از عشق قید کردم بر پای دل که چون خر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه