جز حسن دیده دیده در روی تو کمالی
ور نه هر آن که بینی او راست زلف و خالی
چون هندوان در آذ از رشک میبرم سر
تا تو مجاور ای خال بر طرْف آن جمالی
از حالت قد تو اندر سماع آید
گر صوفئی ببینی روزی به وجد و حالی
دی رفت با حکیمی حرفی ز سِرّ موهوم
در خاطرش نگنجد جز آن دهان خیالی
بر چرخ یا هلال است یا بدر یا که خورشید
باروی و ابروان تو بدر و خور و هلالی
در کوی تو ملولم این بس عجب که هرگز
اندر بهشت نبْود بر خاطری ملالی
تا کوکب مرادم کی از افق برآید
با مصحف جمالت امشب زدیم فالی
پیوند روح با روح جز جذبهای نباشد
تدریس عشق را نیست اسباب قیل و قالی
سرو و گل و مه و خور ناچار در زوالند
ای عشق لایزالی نبْود تو را زوالی
ای شمع بزم وحدت از پرتو تو روشن
آشفته را طلب کن کاو را نمانده بالی
ای دست حق بماند سر سبز و جاودانی
چون خضرش ار ببخشی از حوض خود زلالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوریده کرد ما را عشق پری جمالی
هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی
بازار زهد ما را بشکست عشق خالی
با سرکشی که دارد خوئی چه تندخوئی
[...]
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرم تنی که محبوب از در فرازش آید
[...]
اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی
پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را
چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی
ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم
[...]
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
چون ماه عید جویم هر شب ترا، ولیکن
ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی
ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد
[...]
با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.