گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

پرده ز رخ کشیدند گل‌های نوبهاری

بیجا چرا عنادل دارند بیقراری؟

معشوق چون درآید جلوه‌کنان به بازار

عاشق چرا بنالد از درد سوگواری؟

چون باد صبحدم را باشد ز تو پیامی

شمع سحر نماید در پاش جانسپاری

لیلای لاله در دشت زد خیمه از سر ناز

مجنون ابر کرده آغاز اشکباری

طاووس‌وش چو روزی اندر خرام آئی

بر خویشتن بخندند کبکان کوهساری

مسکین تو ست نرگس ز آن تاج دارد از زر

در عشق تو کند فخر لاله ز داغداری

ای لعبت بهشتی در جنت ار خرامی

غلمان، غلامت آید وز حوریان حواری

از زلف او حدیثی آشفته در قلم آر

کاز رشک خون کنی باز تو نافه تتاری

بهبود کی پذیرد ناسور دل خدا را

زلفت به مشکبیزی نافت به مشکباری

در بحر طبع الفت غوصی کن از سر شوق

در مدح شاهت ار هست میل گهر نثاری

حیدر شفیع محشر آئینه‌دار حیدر

کو را نگفته مدحت غیر از جناب باری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل در پیش او نهادم

بستد به دوستی دل ننمود دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

منوچهری

ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری

مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری

چونانکه من به شادی روزی هم گذارم

خواهم که تو به شادی روزی همی‌گذاری

گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره

[...]

انوری

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم

بسته به دوستی دل بنموده دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در

از یار خواه باده وز باده خواه یاری

دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد

جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری

در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا

[...]

عراقی

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟

چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری

از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان

مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!

خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه