هرگز فنا نگردی تا هست عشق باقی
تا مستیت به سر هست منت مبر ز ساقی
مقدار مرهم وصل شاید اگر شناسد
آن دل که خسته باشد از درد اشتیاقی
لیلی انیس مجنون او در طلب به هامون
معشوق ما تو و تو در شکوه از فراقی
عشاق را نواراست اندر ره حجاز است
تا چند مطرب بزم در پرده عراقی
گر اتفاق افتد خس را مکان در آتش
شاید که عشق با عقل وقتی کند وفاقی
در سرو و آفتابت دیگر سخن نباشد
با جام چون در آید ساقی سیمساقی
آسودهای چه داند خفته به طرف گلزار
گر سوخته بنالد از درد احتراقی
آشفته عاشقان را در مرگ زندگانیست
در این حدیث عشاق دارند اتفاقی
حاشا که حاجت افتد فردا بهشت و کوثر
در کوی میفروشان گر باشدت وثاقی
میخانه بزم حیدر می نشئه محبت
تا مست این شرابی منت مبر ز ساقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
یا غایة الامانی قلبی لدیک فانی
شخصی کما ترانی من غایة اشتیاقی
ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون
[...]
یا حادی النیاق قد ذُبتَ فی الفراق
عَرّج علی اُهیلی و اخبرهم اشتیاقی
بشنو نوای عشّاق از پرده ی سپاهان
زانرو که در عراقست آن لعبت عراقی
یا مُشرب المحیاقُم و اسقنا الحمیا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.