گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

از وصل روی جانان امشب چو کامکاری

شکوه ز بخت حیف است گر بر زبان برآری

شربت بود چو گیری از دست دوست حنظل

عزت شمر چو بینی در عشق یار خواری

بلبل به موسم گل افغان و ناله‌ات چیست؟

در روز وصل بیجاست غوغا و بیقراری

روی تو خوانده‌ام گل زلف کج تو سنبل

سنبل به گل نماید گر زآنکه مشکباری

ای ابر نوبهاری دریا در آستینی

بر کشت تشنه‌کامان شاید که رحمت آری

جز میکده که آنجا ما را امیدگاهست

نشنیده‌ام ز خاکی بوی امیدواری

گر دیگران به اعمال در حشر سربلندند

من سر به زیر آنجا از بار شرمساری

ساقی به برتو هوشم ز آن عقل سوز باده

تا برکشیم خطی بر رسم هوشیاری

نبود مرا زر و زور تا ره برم به کویش

بر خاکیان حیدر رو مینهم به زاری

از درگه علی رو، ای همرهان متابید

کاشفته تاجور شد اینجا به خاکساری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل در پیش او نهادم

بستد به دوستی دل ننمود دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

منوچهری

ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری

مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری

چونانکه من به شادی روزی هم گذارم

خواهم که تو به شادی روزی همی‌گذاری

گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره

[...]

انوری

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم

بسته به دوستی دل بنموده دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در

از یار خواه باده وز باده خواه یاری

دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد

جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری

در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا

[...]

عراقی

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟

چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری

از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان

مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!

خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه