نافه بنافه دارد اگر آهوی تتاری
تو صد هزار نافه از چین مو بباری
جز چشم جان شکارت در چین زلف جادو
هرگز ندیده آهو در چین کسی شکاری
ای خط تو دود و عودی بر روی آتشینش
بر مجمری که دیده عودی چنین قماری
زآن چشمکان کافر دارم حذر که دیدم
صد ملک دل زبیمش در زلف تو حصاری
نقص و کمال مردم از عشق میتوان یافت
آری محک شناسد زر را به کم عیاری
چون استوار نبود پیمان عمر با کس
محکم کنند پیمان یاران بعهد یاری
تا زلفت بیقرارت منزلگه رقیب است
آشفته را نمانده بر جان و دل قراری
غیر از علی که باشد سلطان به کشور عشق
جز عشق عاشقان را نبود دگر دیاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و جذابیت یک معشوق به تصویر میکشد. شاعر با استفاده از نمادهایی مانند آهوی تتاری و زلفهای جادوئی به توصیف چهره و جذابیت معشوق میپردازد. او اشاره میکند که هیچ شکارچیای نمیتواند به زیبایی معشوق دست یابد و خط و چشم او به گونهای است که دلها را میرباید. شعر همچنین به ناپایداری عشق و دوستی اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که در عالم عشق، فقط عشق است که وجود دارد و هیچ چیز دیگری به جز آن پایدار نیست. به طور کلی، شاعر میخواهد در مقابل چشمان جذاب و زلفهای معشوق، ناتوانی و آشفتگی عاشق را بیان کند.
هوش مصنوعی: اگر آهوی زیبای تتار را ببینی، حتی اگر هزار نخ از چین موهایت را بریزی، چیزی از زیبایی او کم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: جز چشم زیبای تو که در چین زلف جادوین توست، هرگز آهو و شکارچی را در هیچ جایی ندیدهام.
هوش مصنوعی: ای خط زیبای تو همانند دود و بخاری است که بر روی آتش میرقصید، مثل عودی که بر روی مجمری (پایه شمع) قرار دارد و اینگونه زیباییها را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از آن چشمان کافر باید بترسم، زیرا دیدم که صد فرشته به واسطهٔ زلفهای تو در دل خود حصاری ساختهاند.
هوش مصنوعی: عشق میتواند ابزاری برای شناخت خوبیها و بدیهای انسانها باشد. به عبارتی، تنها در پرتو عشق میتوان به درستی ارزش واقعی افراد را تشخیص داد، مانند این که عیار طلا را با آزمایش مشخص میکنند.
هوش مصنوعی: چون عهد و پیمان عمر با هیچکس استوار نیست، پس دوستان باید پیمان خود را بر اساس یاری و کمک به یکدیگر محکم کنند.
هوش مصنوعی: زلفهای تو باعث بیقراری و دلشورهام شده و محل رقابت دیگران نسبت به توست. حالا دیگر هیچ آرامش و قراری برای روحم نمانده است.
هوش مصنوعی: فقط علی است که در زمین عشق، سلطان به حساب میآید و غیر از او هیچ عشق دیگری وجود ندارد که در این دیار باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.