گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گر هر که را نهانی کاریست با نگاری

ما را نهان و پیدا جز عشق نیست کاری

نقش و نگار مانی نغز است و دلکش اما

حاشا که کرده تصویر ز این طرفه تر نگاری

خودکامی است از یار بوس و کنار جستن

هر کس که دوست خواهد از خود کند کناری

آب حیات و اکسیر آرم به ارمغانی

در کوی میفروشان گر افتدم گذاری

ظلمانیم ز شهوت، نورانی از محبت

بنوازی ار به نورم ور سوزیَم به ناری

بگسسته ار مهارم بیرون کی از قطارم

داری زمام امکان بر سر نهم مهاری

با یار در شبستان عاشق کند گلستان

گرچه بود زمستان سازد عیان بهاری

لیلا نماند و عذرا مجنون برفت و وامق

آن حسن و عشق دادند بر ما و گلعذاری

سهل است عشق‌بازی در چشم کامجویان

گر درد عشق داری افتاده سخت کاری

سلطان کشور عشق آشفته جز علی کیست؟

ناچار هست شاهی هر جا بود دیاری

 
 
 
فرخی سیستانی

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل در پیش او نهادم

بستد به دوستی دل ننمود دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

منوچهری

ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری

مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری

چونانکه من به شادی روزی هم گذارم

خواهم که تو به شادی روزی همی‌گذاری

گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره

[...]

انوری

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم

بسته به دوستی دل بنموده دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در

از یار خواه باده وز باده خواه یاری

دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد

جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری

در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا

[...]

عراقی

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟

چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری

از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان

مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!

خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه