گنجور

 
۱
۴
۵
۶
۷
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

تا چین آن دو زلف سمن سا پدید شد

در چین هزار حلقه ی سودا پدید شد

دیشب نگار مهوش خورشید روی من

بگشود برقع از رخ و غوغا پدید شد

زلفت چو مار خم زد و عقرب طلوع کرد

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

هر کو چو شمع  زآتشِ دل تاجِ سر نکرد

سر در میانِ مجلس عشّاق بَر نکرد

بر خطِّ عشقِ ماه‌رخان چون قلم کسی

ننهاد سر، که همچو قلم ترکِ سر نکرد

آنکس شکست قلب، که بیمش ز جان نبود

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

سوز غم تو آتشم از جان برآورد

مهر تو دودم از دل بریان برآورد

چشم پر آب ما چو ز بحرین دم زند

شور از نهاد قلزم و عمان برآورد

گردون لاجورد بدور عقیق تو

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود

قوت روان من ز شراب مغانه بود

بود از خروس مرغ صراحی سماع من

وز سوز سینه هر نفسم جز فغان نبود

دل را که بود بی خبر از جام سرمدی

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر

و آرام دل ز جان طلب و ترک جان بگیر

چون ما بترک گلشن و بستان گرفته ایم

گو باغبان بیا و در بوستان بگیر

پیر مغان گرت بخرابات ره دهد

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

کار من شکسته بسامان رسید باز

درد من ضعیف بدرمان رسید باز

شاخ امید من گل صد برگ بار داد

مرغ مراد من بگلستان رسید باز

از بارگاه مکرمت عام خسروی

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز

زین پس من و خیالش و شبهای دیرباز

امروز در جهان بنیازست ناز ما

و او از نیاز فارغ و از ناز بی نیاز

عشاق را اگر بحرم ره نمی دهند

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

بستیم دل در آن سر زلف دراز باز

گشتیم صید آن صنم دلنواز باز

مرغی که بود بلبل بستانسرای شوق

همچو تذرو گشت گرفتار باز باز

با ما اساس عربده و کین نهاده است

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ای نفس

برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس

چون نغمه‌ساز گلشن روحانیان تویی

خاموش تا به چند نشینی در این قفس

تا کی در این مزابل سفلی کنی نزول

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

یا مُسرع الشمال اذا تَحصل الوصول

بلغ تحیتی و سلامی کما اقول

از تشنگان بادیه ی هجر یاد کن

روزی گرت بکعبه ی قربت بود وصول

یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد

[...]

۸ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

چون ما بکفر زلف تو اقرار کرده ایم

تسبیح و خرقه در سر زنّار کرده ایم

خلوت نشین کوی خرابات گشته ایم

تا خرقه رهن خانه خمار کرده ایم

شوریدگان حلقه ی زنجیر عشق را

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

مردیم در خمار و شرابی نیافتیم

گشتیم عرق آتش و آبی نیافتیم

کردیم حال خون دل از دیدگان سؤال

لیکن بجز سرشک جوابی نیافتیم

تا چشم مست یار خرابی بنا نهاد

[...]

۸ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

اکنون که از بهشت نشان می دهد نسیم

بنشان غبار ما بنم ساغر ای ندیم

انفاس دوستان دمد از باد بوستان

در موسمی چنین که روان پرورد نسیم

نام نعیم خلد مبر زانک در بهشت

[...]

۱۰ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

با لعل او ز جوهر جان در گذشته ایم

با قامتش ز سرو روان در گذشته ایم

پیرانه سر بعشق جوانان شدیم فاش

وز عقل پیرو بخت جوان در گذشته ایم

از ما مجوی شرح غم عشق را بیان

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

ای لاله برگ خوش نظرت گلستان چشم

یاقوت آبدار تو قوت روان چشم

خیل خیال خال تو بیند بعینه

در هر طرف که روی کند دیدبان چشم

دور از توام ز دیده نماند نشان ولیک

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

هر کس که برگرفت دل از جان چنانک من

گو سر بباز در ره جانان چنانک من

لؤلؤ چو نام لعل گهر بار او شنید

لالای او شد از بن دندان چنانک من

کو صادقی که صبح وصالش چو دست داد

[...]

۱۴ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن

برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن

خورشید را ز برج صراحی طلوع ده

وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن

خاتون بکر مهوش آتش لباس را

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

آن عید نیکوان بدر آمد بعید گاه

تابنده رخ چو روز سپید از شب سیاه

مانند باد می شد و می کرد دمبدم

در آب «رود» مردمک چشم من شناه

او باد پای رانده و ما داده دل بباد

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

چون سنبلت که دید سیاهی سرآمده

وانگه کمینه خادم او عنبر آمده

چشمت بساحری شده در شهر روشناس

زلفت بدلبری ز جهان بر سر آمده

ساقی حدیث لعل لبت رانده بر زبان

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی

وز جام باده کام دل بیقرار جوی

اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست

با دوستان نشین و می خوشگوار جوی

گر وصل یار سرو قدت دست می دهد

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۲۴