دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود
قوت روان من ز شراب مغانه بود
بود از خروس مرغ صراحی سماع من
وز سوز سینه هر نفسم جز فغان نبود
دل را که بود بی خبر از جام سرمدی
جز لعل جانفزای بتان کام جان نبود
طاوس جلوه ساز گلستان عشق را
بیرون ز صحن روضه ی قدس آشیان نبود
کس در جهان نبود مگر یار من ولیک
گرد جهان بگشتم و او در جهان نبود
بر هر طرف ز عارض آن ماه دلستان
دیدم گلی شکفته که در گلستان نبود
همچون کمر بگرد میانش در آمدم
او را میان ندیدم و او در میان نبود
جز خون دل که آب رخم را بباد دادم
در جویبار چشم من آب روان نبود
گفتم کرانه گیرم از آشوب عشق او
وین بحر را چو نیک بدیدم کران نبود
کون و مکان بگشتم و در ملک هر دو کون
او را مکان ندیدم و بی او مکان نبود
خواجو گهی بنور یقین راه باز یافت
کز خویشتن برون شد و اینم گمان نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق شاعر نسبت به عشق و جدایی است. شاعر میگوید که وطن او جز در میخانه مغان نیست و قوت زندگیاش از شراب مغانه تأمین میشود. او احساس میکند که در جستجو برای معشوق خود در جهان، هیچ کس را نمییابد و معشوقش در هیچ کجا وجود ندارد. شاعر از زیبایی و جلوههای معشوق سخن میگوید و میافزاید که حتی در گلستان عشق نیز گلی ایستای وجود ندارد. او در جستجوی معشوقش از دنیای مادی عبور کرده و به عمق احساسات خود میرسد. در پایان، شاعر به یقین میرسد که عشق واقعی او همواره در جستجوی اوست و این جدایی، واقعیتی است که او نمیتواند از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: دیشب احساس کردم که جز در میخانه مغان، جایی دیگر برای وطن من وجود ندارد. نیرو و انرژی روح من از شراب مغان است.
هوش مصنوعی: وجود من پر از شور و شوق است، مانند صدای خروس که صبح را اعلان میکند. از شدت درد و آتش درون، هر نفسم تنها فریاد و نالهای بیش نیست.
هوش مصنوعی: دل کسی که از شراب جاودان بیخبر است، جز زیبایی و جلوههای جانفزای معشوقان چیز دیگری نمیتواند بخواهد.
هوش مصنوعی: طاوس، زیبایی و جلوهگری عشق را نمیتواند از باغ دلانگیز بهشت رها کند.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این دنیا نبود جز یار من، اما با وجود اینکه به دور دنیا سفر کردم، او را در هیچ کجا نیافتم.
هوش مصنوعی: در هر سو از چهره آن ماه دلانگیز، گلی را دیدم که در باغ گل وجود نداشت.
هوش مصنوعی: مثل دایرهای که دور کمر میچرخد، به وسط آن وارد شدم، ولی او را در میان ندیدم و او هم در وسط نبود.
هوش مصنوعی: جز درد و رنجی که برای تو تحمل کردم، در چشمانم چیزی جز اشک وجود نداشت.
هوش مصنوعی: گفتم که از شر و هیجان عشق او فاصله بگیرم، اما وقتی به عمق این دریا نگاه کردم، متوجه شدم که هیچ مرزی برای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در تمامی جهان و آفریدهها گشتم، اما در هیچکجای آن، نشانهای از او نیافتم. بدون او اصلاً جایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خواجو در این بیت به تجربهای از درک و شناخت اشاره میکند که در برخی از لحظات زندگی، حقیقت و روشنایی را به وضوح میبیند و از محدودیتهای خود خارج میشود. او متوجه میشود که این حالت به سادگی به دست نیامده و حاصل یک گمان یا حدس نبوده است، بلکه یک آگاهی و یقین عمیق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
[...]
آن کس که مدح خان چو تو پادشاه بود
ترسان ز کید هرکس و ناکس چرا بود؟
در نیک و بد بسان شتر مرغ ناتمام
گه کند پر نماید و گه تیز تک بود
در خوابش ار ببینی کاسیب برتو زد
خرقه سبک بشوی که از خون سگ بود
دوشم بشمع روی چو ماهت نیاز بود
جانم چو شمع از آتش دل درگذار بود
در انتظار صید تذرو وصال تو
چشمم ز شام تا بگه صبح باز بود
از من مپرس حال شب دیرپای هجر
[...]
تیر از فراق شست تو می کرد ناله دوش؟
یا بال عندلیب پر این خدنگ بود
از آبیاری عرق شرم، روی او
تا آفتاب زرد خزان لاله رنگ بود
امشب که شوخی هوسش آرمیده بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.