گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

ای کحل چشم اهل نظر خاک پای تو

وی جان عاشقان همه یکسر فدای تو

آندم که پرده افکنی از روی خود بود

نقد روان زنده دلان رونمای تو

ای خاک بر سری که نشد خاک درگهت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

بیچارهٔی که نیست بجز حق پناه او

آن کن که به شود ز تو حال تباه او

از خود مساز رنجه را کسی که سوی تو

گردد رها ز شصت خدا تیر آه او

بیداد گر هلاک شد و ماند برقرار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹

 

آنکس که داده نسبت روی ترا بماه

الحق یک آسمان و زمین کرده اشتباه

مشکل که جز قفای تو پوید ره دگر

ای سرو ناز هر که به بیند ترا براه

کس سرو را ندیده که پوشد ببر قبا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

ما را چو از عدم بوجود اوفتاد راه

پنداشتیم دار فنا را قرارگاه

آغازمان برفت ز خاطر دوصد فسوس

انجاممان به یاد نیاید هزار آه

باری چو هست اول و آخر اله و بس

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

دی گفت زاهد از دو جهان چون گذشته‌ای

گفتم خموش باش تو عاشق نگشته‌ای

تو پای بند آنچه من از وی گذشته‌ام

من در کمند آنکه تو از وی گذشته‌ای

داند یکی سعیدم و خواند یکی شقی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

ساقی از آن دو جرعه که در جام کرده‌ای

هم فارغم ز ننگ و هم از نام کرده‌ای

بایست می ز چشم توام تا شوم خراب

اتمام ده به آنچه که اکرام کرده‌ای

انعام کردنت به من انعام ثانی است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

ای مه ز مهر اگر نظری سوی ما کنی

کام دل شکسته ما را روا کنی

آموختت که این روش دلبری که رخ

بنمائی و بری دل و ترک وفا کنی

هر کس فزوتر از همه شد مبتلای تو

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

تا کی ز حرص سیم مس رخ طلا کنی

رو کوش در عمل که نظر کیمیا کنی

ملک جهان و هر چه در آن هست آن تست

لیک آنزمان که خویش تو آن خدا کنی

بالله تو را بقای ابد دست می‌دهد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

ای می‌فروش گر نظری سوی ما کنی

از یک نظاره حاجت ما را روا کنی

مائیم دردمند و توئی عیسی زمان

باید که درد خسته دلانرا دوا کنی

چون نیست بر می‌تو بهائی در این جهان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

دنیا زکف گذار چو دعوی دین کنی

آنقدر از آن بخواه که تا صرف این کنی

گر دیو نفس را چو سلیمان کنی اسیر

ملک مراد را همه زیر نگین کنی

ایمرغ قدس دام تعلق ز پا گسل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹

 

هر گه بخاطرم تو پریوش گذر کنی

ملک وجود من همه زیر و زبر کنی

آن لعبتی که دیده ببندم چو از رخت

خود را میان خلوت دل جلوه گر کنی

آن دلبری که بیشترت جان فدا کنند

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

روی تو هست موسی و چشم تو سامری

کاندل برد بمعجزه و این بساحری

پیش رخ تو ای مه بی مهر مهر را

باشد همان بها که بر مهر مشتری

ما را نمود زلف تو تسخیر ای عجب

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۸۰ - تاریخ درب آستان ملایک پاسبان خامس آل‌عبا حضرت اباعبدالله علیه‌السلام

 

این بارگه که مدفن مظلوم نینواست

برتر هزار مرتبه از عرش کبریاست

خون خدا و کشتهٔ راه خدا حسین

کورا خدا ز مرتبت و جاه خونبهاست

پوشیده چشم ز اکبر و اصغر براه دوست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۹۱ - تاریخ فوت شاعر شیرین سخن مرحوم رنجی

 

رفت از کفم مصاحب با جان برابری

دانا دلی لطیفه سرائی سخنوری

میگیریم از فشار غم اندوز عقده‌ئی

میسوزم از شرار جگر سوز آذری

مستغرق است زورق صبرم ببحر غم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۹۶ - تاریخ درب مجلل حرم مطهر مقدس کاظمیین علیهماالسلام

 

چون شد تراب مدفن اولاد بوتراب

عرش عظیم گفت که یا لیتنی تراب

صد بار بارک الله از این بارگاه قدس

کزیمن آن بپا بود این نیلگون قباب

زین آستان کنند مگر چشم جانکحیل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۰۹ - این اشعار شیوا اثر طبع شاعر گرانمایه اقا احمد حشمت‌زاده شیرازیست

 

تنها نباشد از ادب و شعر فخر من

هم فخر از پدر بود و هم پسر مرا

فرزندهای من همه دانشور و ادیب

بوده است اوستاد مسلم پدر مرا

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۱۳ - در تعریف ایران

 

ایران چه وقت مردم صاحب‌هنر نداشت

کی اسم و رسم از همه‌جا بیشتر نداشت

این کوهسار بود چه هنگام بی‌پلنگ

این بیشه در کدام زمان شیر نر نداشت

این زال سال‌خورده به هر دور کی هزار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - قطعه

 

پرورد بهر خدمت خلق آنکه خویش را

حاصل رضای حضرت پروردگار کرد

با نام نیک زنده بود خیرخواه خلق

کی میرد آنکه خدمت مردم شعار کرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - قطعه

 

گنج منست نیروی من بهر کسب و کار

بر گنج پادشاه دهد مایه گنج من

ونجی ز دست من بکسان کی رسد که حق

گسترده است خوان من از دسترنج من

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - قطعه

 

پرسید سائلی ز من آن آب خشگ چیست

کز چشمه کشت جاری و آن چشمه تر نکرد

گفتم که هست آن ادبیات بی‌فروغ

کاندر وجود قائل خود هم اثر نکرد

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode