هر گه بخاطرم تو پریوش گذر کنی
ملک وجود من همه زیر و زبر کنی
آن لعبتی که دیده ببندم چو از رخت
خود را میان خلوت دل جلوه گر کنی
آن دلبری که بیشترت جان فدا کنند
بر عاشقان هر آنچه جفا بیشتر کنی
با این دو ترک مست بهر جا که پا نهی
یغمای عقل و دین و دل و جان و سر کنی
دانی به عاشقان چه ز حسن تو میرود
روزی اگر در آینه بر خود نظر کنی
قربان خاک پای تو ما را چه میشود
خاک رهت شماری و برما گذر کنی
رستیم در غمت ز جهان زانکه هر که را
از خود خبر کنی ز جهان بی خبر کنی
خوردم ز غمزهٔ تو هزاران خدنگ و باز
خواهم نشانهام به خدنگ دگر کنی
کم شانه زن بزلف دل زار عاشقان
تا کی از این پریش وطن در بدر کنی
آنرا که چون صغیر دهی بوسهٔی ز لب
بیزارش از حلاوت قند و شکر کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوقه پرداخته و احساسات عمیق عاشق را به تصویر میکشد. شاعر میگوید که هر بار معشوقه او را نادیده بگیرد، همه چیز در عالم وجودش به هم میریزد. او از زیبایی معشوق میگوید و اینکه اگر او فقط یک بار به خود بنگرد، عاشقان بيشتر دلتنگ او میشوند. همچنین شاعر به علاقه و قربانی شدن عاشقان برای معشوقه اشاره میکند و از او میخواهد که به عاشقان کمی رحم کند و با زیباییاش دل آنها را نوازش دهد، چرا که عاشقان در عشق خود گرفتار شدهاند و از دنیا بیخبرند. در نهایت، شاعر از معشوقه میخواهد که به جای آزار عاشقان، محبت و لطافت خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: هر بار که تو با زیبایی خود به فکر من خطور میکنی، وجودم را به کلی دگرگون میکنی و همه چیز را از نو میسازی.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوقهای که چشمانم را میبندم، خود را در دل من ظاهر کند و زیباییاش را نشان بدهد، من در خلوت و تنهاییام شگفتزده میشوم.
هوش مصنوعی: آن معشوقی که بیشتر از همه، جان خود را فدای عاشقان میکند، هر چه بیشتر به آنها بدی کند، عشق و محبتشان نسبت به او بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: با این دو عاشق سرمست، هر جا که بروی، همه چیز را به تصرف خود درمیآوری و عقل و دین و دل و جان و سر را تحت تأثیر قرار میدهی.
هوش مصنوعی: میدانی عاشقان چه احساسی از زیبایی تو دارند؟ اگر روزی به آینه نگاه کنی و خود را ببینی، متوجه خواهی شد.
هوش مصنوعی: ما برای تو حاضر به فدای خاک پای تو هستیم، اما تو چرا ما را نادیده میگیری و از کنار ما میگذری؟
هوش مصنوعی: ما در غم تو به آرامش رسیدیم، زیرا هر کس که از حال خود باخبر شود، از دنیا بیخبر میماند.
هوش مصنوعی: از نگاه تو هزاران تیر غم را از جان گذراندم و باز هم دلم میخواهد که نشانهام را با تیر جدیدی بزنید.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی با زلف دلشکن خود عاشقان را آزار کنی و آنها را در این پریشانی رها کنی؟
هوش مصنوعی: اگر به کسی که مانند کودک است، بوسهای بدهی، او به خاطر این لذت از شیرینی قند و شکر دور خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی
آزاد بندهای که بود در رکاب تو
خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی
دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ
[...]
ای ماه اگر به گوشه گلشن نظر کنی
گل را ز حال بلبل بیدل خبر کنی
گویی که جمله چشم امیدم به راه تست
شاید گرم به گوشه چشمی نظر کنی
ما بینوا و مفلس و تو کیمیافروش
[...]
در شهر اگر تو شاهد شیرین گذر کنی
شهری به یک مشاهده زیر و زبر کنی
خوش آن که از کمین به در آیی کمان به دست
وز تیر غمزه کار مرا مختصر کنی
شب گر به جای شمع نشینی میان جمع
[...]
چون شمع گر به بزم وفا ترک سرکنی
سر پیش عاشقان رخ دوست برکنی
اول قدم کزین تن خاکی برون نهی
در ملک جان به حضرت جانان گذر کنی
گیری اگر حجاب دوئیت زچشم دل
[...]
خواهی اگر بکوی حقیقت سفر کنی
باید ز شاهراه طریقت گذر کنی
گر بی رفیق پای نهی در طریق عشق
خود را یقین دچار هزاران خطر کنی
هرگز بطوف کعبۀ جانان نمی رسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.