گنجور

 
صغیر اصفهانی

ایران چه وقت مردم صاحب‌هنر نداشت

کی اسم و رسم از همه‌جا بیشتر نداشت

این کوهسار بود چه هنگام بی‌پلنگ

این بیشه در کدام زمان شیر نر نداشت

این زال سال‌خورده به هر دور کی هزار

پور دلیر چون پسر زال زر نداشت

سیمرغ قاف دولتش از همت بلند

کی قاف تا به قاف جهان زیر پر نداشت

کی بر سر سپاهی‌اش از شیر و آفتاب

گردون به دست پرچم فتح و ظفر نداشت

چندی هم ار خراب شد از خویش شد نه غیر

غیر از پی خرابی ایران جگر نداشت

این مُلک از نفاق و دورویی خراب شد

نقص دگر نبودش و عیب دگر نداشت

ای هم‌وطن نفاق بدل کن به اتفاق

هرگز نفاق سود به غیر از ضرر نداشت

آن کس که پیشرفت خود اندر عناد دید

گویا ز پیشرفت محبت خبر نداشت

بنگر خدای خانهٔ او چون خراب کرد

آن کس که جز خرابی ایران به سر نداشت

هر بدکننده بد به حق خویش می‌کند

آری صغیر کس به جز از کشته برنداشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حمیدالدین بلخی

یکدم نبد که چرخ مرا زیر و بر نداشت

جز رنج من زمانه مرادی دگر نداشت

بی سر شدم چو دایره در پای عشق او

کاین کار همچو دایره پایان و سر نداشت

خاقانی

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت

ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او

او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم

[...]

سیف فرغانی

در کوی عشق هرکه چومن سیم وزر نداشت

هرگز درخت عشرت او برگ وبر نداشت

بسیار حلقه بردر وصل بتان زدیم

دیدیم هم کلید به جز سیم وزر نداشت

گفتم بکوی حیله زمانی فرو شوم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
فصیحی هروی

تب دوش از ملال تو از خود خبر نداشت

ظالم به خود گمان ستم این قدر نداشت

گفتم به دل بگیردت اندر بدن گرفت

آه نکرده کار وقوف اثر نداشت

حسنت هزار شعبده در عرضه داشت لیک

[...]

قدسی مشهدی

می دید رویت آینه و دیده برنداشت

خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت

برگ گلی نبرد صبا از چمن برون

کز درد، بلبلی ز پی‌اش ناله برنداشت

در حیرتم که دیده ازو برنداشتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه