وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - هم در مدح اتسز
شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند
در زیر رایت تو ظفر مستقر کند
دستت همان دهد که زمین و زمان دهد
تیغت همان کند که قضا و قدر کند
آن کس که دید لطف نسیم خصال تو
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
باشد نسیم وصل تو بر ما گذر کند
چشمت دمی به سوی دل ما نظر کند
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - و قال ایضاً یمدحه
ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند
اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند
افلاک را مهابت تو پشت پا زند
تمثال را لطافت تو جانور کند
اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح نظام الدّین محمّد
لطف تو در شمایل جان آن اثر کند
کاندر مزاج غنچه نسیم سحر کند
بیرون از آن که کام دل آرزو دهد
جود تو در زمانه چه کار دگر کند؟
بر سر کند حسود تو خاک از جفای بخت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۰
مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند
طاقت نهد به گوشه و آنگه نظر کند
صورتگری نقش خود از جان کند سخن
چون روی او بدید سخن مختصر کند
او پرده بگرفت، بگویید باد را
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٣ - وله قصیده در مدح طغا یتمور خان
زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند
آشوبها به پشتی دور قمر کند
چون روی تست فاتحه خرمی دلم
اخلاص بندگی تو دائم زبر کند
بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
در خواب اگر خیال تو بر من گذر کند
دلرا ز ذوق مملکت جان خبر کند
باد سحر گهی ز توأم میدهد خبر
یا رب چه لطفهاست که باد سحر کند
بر طرف غنچه سبزه سیراب خط تو
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح غیاث الدین محمد
آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند
مشک ختن به خون جگر چهره تر کند
آگه نهای که سنبل تو مشک را
هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟
یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵
یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند
دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند
آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر
برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند
بی مهر ماه طلعت او آفتاب را
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶
اول نظر که سوی تو جانان نظر کند
عشق از دل تو دوستی جان بدر کند
آخر بچشم تو زفنا میل درکشد
تا دل بچشم او برخ او نظر کند
عشق ار ترا زنقش تو چون سیم کرد پاک
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
گر بر من آرمیده سمندش گذر کند
او صد هزار تندی ازین رهگذر کند
زان لعل اگر دهد همه دشنام آن نگار
صد بار از مضایقه خونم جگر کند
چشمش چو کار من به نخستین نگاه ساخت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۵
آنجا که شوق دست حمایت بدر کند
شبنم در آفتاب قیامت سفر کند
قارون شود ز لخت دل وپاره جگر
بر هر زمین که قافله ما گذر کند
انجام تخم سوخته پامال گشتن است
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
آئینه را جمال تو صاحب نظر کند
عکس رخ تو بی خبران را خبر کند
کوتاه کن حدیث پریشانی مرا
کلکم مباد شکوه ز لطف تو سر کند
خون می خورد ز تربیت غنچه باغبان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
ناصح اگر بر آن رخ نیکو نظر کند
بندد زبان زپند و سخن مختصر کند
مینالم از غم تو و اینهم غم دگر
کاین ناله دانم آخرنا گه اثر کند
بر من چگونه میگذرد بی تو صبح و شام
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
کی ز امتداد روز قیامت حذر کند
هر کس که در فراق شبی را سحر کند
بر ناورد خدنگ خود از سینه ام مباد
دل از شکاف سینه بر او یک نظر کند
یک ناله می کشم ز جفای تو در پی اش
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۵۱
نفس شریر بدرگ غدار خیره را
ازکار بد چو منع نمایی بترکند
نف شریر چیست شراری که هرکجا
افتاد سوز او به دگر جا اثرکند
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده نواب فریدون میرزا گوید
شاهی که خاک از نظر پاک درکند
وز نقد جود کیسهٔ آمال پرکند
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۲ - وله ایضاً فی مدحه
شاهی که وصف جودش چون خامه سرکند
چون گنج روی نامه پر از سیم و زرکند
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند هفتم
عشق آن بود، که از تو تویی را به در کند
ویرانه ی وجود تو زیر و زبر کند
عشق آن بود، که هرکه بدان گشت سربلند
بر نیزه سر نماید و با نیزه سر کند
عشق آن بود، که تشنه ی دیدار یار را
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - هفت شین
شد وقت آنکه مرغ سحر نغمه سر کند
گل با نسیم صبح، سر از خواب برکند
نرگس عروسوار خمیده به طرف جوی
تا خویش را در آینه هر دم نظر کند
لاله گرفته جام عقیقین به زیر ابر
[...]