گنجور

 
سیف فرغانی

اول نظر که سوی تو جانان نظر کند

عشق از دل تو دوستی جان به در کند

آخر به چشم تو ز فنا میل درکشد

تا دل به چشم او به رخ او نظر کند

عشق ار ترا ز نقش تو چون سیم کرد پاک

زآن برد سکه تو که کارت چو زر کند

تیغ قضاست تیر غم او و این عجب

که‌اندر درون بمانَد و زآهن گذر کند

با عاشقان نشین که چو خود عاشقت کنند

بیگانه شو ز خویش که صحبت اثر کند

باری در آب مجلس ما تا به یک قدح

ساقی عشقت از دو جهان بی خبر کند

صحبت مکن به غیر که دنیا طلب شوی

عیسی پرست بندگی سمّ خر کند

همت بلند دار که پرواز در هوا

عاشق به بال همت و عنقا به پر کند

هم دست او کسی نبود زآنکه دیگری

در راه دوست سیر به پا او به سر کند

هرجان نه اهل ذوق ونه هر خاک زر شود

هر دل نه عاشقی و نه هر نیشکر کند

نزهت همیشه باشد و نعمت بود مدام

هر شاخ اگر گل آرد و هر گل ثمر کند

هرکو نه راه عشق رَوَد در پیش مرو

واثق مشو که کور ترا دیده‌ور کند

ازخود سفر نکرده بدو چون رسند سیف

آنکس رسد به دوست که از خود سفر کند

 
 
 
وطواط

شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند

در زیر رایت تو ظفر مستقر کند

دستت همان دهد که زمین و زمان دهد

تیغت همان کند که قضا و قدر کند

آن کس که دید لطف نسیم خصال تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند

اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند

افلاک را مهابت تو پشت پا زند

تمثال را لطافت تو جانور کند

اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
امیرخسرو دهلوی

مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند

طاقت نهد به گوشه و آنگه نظر کند

صورتگری نقش خود از جان کند سخن

چون روی او بدید سخن مختصر کند

او پرده بگرفت، بگویید باد را

[...]

ابن یمین

زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند

آشوبها به پشتی دور قمر کند

چون روی تست فاتحه خرمی دلم

اخلاص بندگی تو دائم زبر کند

بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو

[...]

سیف فرغانی

یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند

دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند

آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر

برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند

بی مهر ماه طلعت او آفتاب را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه