اول نظر که سوی تو جانان نظر کند
عشق از دل تو دوستی جان بدر کند
آخر بچشم تو زفنا میل درکشد
تا دل بچشم او برخ او نظر کند
عشق ار ترا زنقش تو چون سیم کرد پاک
زآن برد سکه تو که کارت چو زر کند
تیغ قضاست تیر غم او واین عجب
کندر درون بماند وز آهن گذر کند
با عاشقان نشین که چو خود عاشقت کنند
بیگانه شو زخویش که صحبت اثر کند
باری در آبمجلس ما تا بیک قدح
ساقی عشقت از دو جهان بی خبر کند
صحبت مکن بغیر که دنیا طلب شوی
عیسی پرست بندگی سم خر کند
همت بلند دار که پرواز در هوا
عاشق ببال همت و عنقا بپر کند
هم دست او کسی نبود زآنکه دیگری
در راه دوست سیر بپا او بسر کند
هرجان نه اهل ذوق ونه هر خاک زر شود
هردل نه عاشقی ونه هر نی شکر کند
نزهت همیشه باشد ونعمت بود مدام
هر شاخ اگر گل آرد و هر گل ثمر کند
هرکو نه راه عشق رود در پیش مرو
واثق مشو که کور ترا دیده ور کند
ازخود سفر نکرده بدو چون رسند سیف
آنکس رسد بدوست که ازخود سفر کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند
در زیر رایت تو ظفر مستقر کند
دستت همان دهد که زمین و زمان دهد
تیغت همان کند که قضا و قدر کند
آن کس که دید لطف نسیم خصال تو
[...]
ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند
اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند
افلاک را مهابت تو پشت پا زند
تمثال را لطافت تو جانور کند
اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود
[...]
مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند
طاقت نهد به گوشه و آنگه نظر کند
صورتگری نقش خود از جان کند سخن
چون روی او بدید سخن مختصر کند
او پرده بگرفت، بگویید باد را
[...]
زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند
آشوبها به پشتی دور قمر کند
چون روی تست فاتحه خرمی دلم
اخلاص بندگی تو دائم زبر کند
بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو
[...]
یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند
دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند
آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر
برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند
بی مهر ماه طلعت او آفتاب را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.