گنجور

 
ابن یمین

در خواب اگر خیال تو بر من گذر کند

دلرا ز ذوق مملکت جان خبر کند

باد سحر گهی ز توأم میدهد خبر

یا رب چه لطفهاست که باد سحر کند

بر طرف غنچه سبزه سیراب خط تو

مانند طوطی ایست که قصد شکر کند

اکسیر عشق تست که در بوته فراق

سیم روان ز اشکم و وز چهره زر کند

تا کی طبیب هجر تو بیمار عشق را

شربت ز خون چشم و غذا از جگر کند

کو آنکه بوی وصل تو بر خستگان هجر

همچون دم مسیح برحمت گذر کند

ز ابن یمین سزد که دم عاشقی زند

گر باشد آنکه در قدمت ترک سر کند

باشد کمان ابروی خوبان ببازوئی

کز سینه تیر حادثه ها را سپر کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode