گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶

 

دانی چه موجبست که فرزند از پدر

منت نگیرد ار چه فراوان دهد عطا

یعنی درین جهان که محل حوادثست

در محنت وجود تو افکنده ئی مرا

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۳ - فی خلوص العقیده و مناقب الائمة الاثنا عشر رضوان الله علیهم اجمعین

 

تا کی بر آستانهٔ این شش دری سرا

باشم از آشیانهٔ مالوف خود جدا

وقتست کز منازل تقلید بگذرم

و آرم بصحن گلشن تحقیق متّکا

من رافضی نیم که کنم پشت بر عتیق

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ حسن نویان

 

ای قبله سعادت و ای کعبه صفا

جای خوشی و نیست نظیر تو هیچ جا

هر طاقی از رواق تو، چرخی زمین ثبات

هر خشتی از اساس تو، جامی جهان نما

در ساحت تو مروخه جنبان بود، شمال

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح سلطان اویس

 

آن ماه، رو اگر بنماید شبی به ما

در وجه او نهیم دل و جان به رو نما

رویش مه مبارک و مویش لیال قدر

خود قدر آن لیال که داند به غیر ما؟

آن خد دلفریب تو بر قد دلکشت

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای گوهر لطافت و ای منبع صفا

بردیم از فراق تو بر وصلت التجا

بر بستر غمیم فتاده ز روز هجر

آخر شبی خلاف فراقت ز در درآ

بر درد من طبیب چو آگاه گشت گفت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ما سر نهاده ایم به پایش بگو صبا

با سرو ناز تا که چرا سر کشد ز ما

گر عرضه می دهیم نیازی برش رواست

کاو پادشاه کشور حسنست و ما گدا

در موسمی که سایه ی سروست و وقت گل

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

چشم و چراغ جمع رسُل هادی سبل

سلطان چار بالش ایوان اصفیا

گنجینهٔ حقایق اسرار کاینات

مجموعهٔ مکارم اخلاق انبیا

دستش محیط جود و دمش کیمیای علم

[...]

حافظ
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲

 

آن روضه مقدس و آن کعبه صفا

آن مرقد مطهر و آن قبله دعا

آن قبه منور با رفعت و شرف

کو، هست عرش منزلت و آسمان بنا

دانی که چیست؟ قبله حاجات جمله خلق

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۶

 

دانی بیان آنکه اذا الشمس کورت

معنی چه گفته‌اند بزرگان پارسا

یعنی وجود «فضل » سر از خاک برگرفت

خورشید و ماه را نبود آن زمان ضیا

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۷

 

جرمی که کرده ام اگر آری به روی من

مانند ابر آب شوم در دم از حیا

گر من گنه کنم کرمت بی نهایت است

شب را امید هست که روز آید از قفا

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

بلبل بوقت صبح بدرگاه کبریا

فریاد عشق زد که: منم عاشق خدا

زار و نزار و شیوه تجرید همرهست

در حال من نگر ز سر لطف، ربنا

مجروح و خسته ایم، بما مرهمی فرست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا

همراه مرحباست صفا در پی صفا

صافی شدست شیشه دل از صفای عشق

ای لطف مرحبای ترا جان و دل فدا!

زاهد، مگو محال که: از عشق توبه کن

[...]

قاسم انوار
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱

 

ای دور مانده از حرم خاص کبریا

سوی وطن رجوع کن از خطه خطا

در خارزار انس چرا میبری بسر

چون در ریاض انس بسی کرده چرا

بگذر ز دلق کهنه فانی که پیش از این

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲

 

آن ما حی جلالت و حامی دین حق

آن والی ولایت جان شاه اولیا

داماد مصطفای معلا علی که هست

خاک درش ز روی شرف کعبه علا

روح الامین امانت از او کرده اقتباس

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱

 

ای از علو قدر به کرسی نهاده پا

فرق مقیم فرش حریم تو عرش سا

مشکل رسد به دولت تقبیل سده ات

گردون اگر چه راست کند قامت دوتا

از طرف بامت ار نگرد پاسبان به زیر

[...]

جامی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

شب رفته ایم در سر زلف توچون صبا

زلفت به تاب گفت که درویش مرحبا

چشمش بغمزه گفت چرا دیر آمدی

بکداختم چو آب ز الطاف بوالوفا

دیدم عیان بدیده او آن جمال را

[...]

کوهی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

یا غایة المقاصد یا منتهی المنی

یا اجمل المجامل یا اکمل الوری

کان المراد ذاتک من خلق عالم

لو لم تکن لما خلق الارض و السما

مقصود هر دو کون تو بودی از ابتدا

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

از خود فنا نگشته نیابی بحق بقا

فانی شدن ز خویش بود حال اولیا

تا نقش غیر پاک نشویی ز لوح دل

کی در حریم وصل شود جانت آشنا

جانهای بیدلان زده آتش بهر دو کون

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا

قد اذن الموئذن حیوا علی الفنا

ای دل بذوق زهر فنا نوش و غم مخور

بعدالفناء قد تجدالعز والبقا

گوید خرد که پر خطر است این طریق عشق

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

ساقی بده می که بود مستیش فنا

تا وارهاندم ز خمار منی و ما

زان باده که چون که بنوشیم جرعه

فارغ کند ز غصه دنیا و دین مرا

از جام عشق جمله جهان مست و بیخودند

[...]

اسیری لاهیجی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۶
sunny dark_mode