مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ثناخوانی در کوهسار
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۸
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۹
ای صدر دین و نصرت دین در بقای تو
وی فخر ملک و رونق ملک از لقای تو
عید است و همچنانکه تو شادی به روز عید
شادند ملک و دین به لقا و بقای تو
ای چون پدر همام و قلم در کفت همای
[...]

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
جانا جفا نکردم هرگز به جای تو
کارم به جان رسید زجور و جفای تو
هرچند جز جفا نکنی تو به جای من
حقا که جز وفا نکنم من به جای تو
دل بردهای اگر ببری جان روا بود
[...]

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
عمری گذاشتم صنما در وفای تو
وز صد هزارگونه کشیدم جفای تو
آن چیست از جفا که نکردی به جای من
وان چیست از وفا که نکردم به جای تو
مسکین دلمگر از تو کشیدست صد جفا
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح وزیر صدرالدین
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۸ - ترکیب بندی است که در توحید و زهد و پند و منقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و شیعیانش گفته
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۱ - دعا و ثنا
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح سلطان ملکشاه
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
قائم صلاح دولت و دین در حسام تو
بسته بقای عالم جان در بقای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
[...]

کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح نظام الدّین محمّد
از بس که مسرفست بدادن سخای تو
خواهنده را ملال گرفت از عطای تو

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۶
جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو
گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو
در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا
ماری شوم چو افکندم اصطفای تو
ای باقی و بقای تو بیروز و روزگار
[...]

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون
ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو
واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو
درویش و پادشاه ندانم درین زمان
الا به زیر سایهٔ همچون همای تو
نوشین روان و حاتم طایی که بودهاند
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۹
هر شب منم فتاده به گرد سرای تو
تا روز آه و ناله کنم از برای تو
روزی که ذره ذره شود استخوان من
باشد هنوز در دل تنگم هوای تو
هرگز شب وصال تو روزی نشد مرا
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٣۶ - وله ایضاً
میمون بود چو طلعت فرخ لقای تو
دیدن علی الصباح رخ دلگشای تو
شاهنشه زمین و زمان تاج ملک و دین
ای تاج خسروان زمان خاکپای تو
منت خدایرا که دگر پی بفال سعد
[...]

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - وله قال فی مرثیه الشهید کریم الدین اسماعیل البکری نورالله حفرته (و مرقده)
ای بوده همتم همه طول بقای تو
همت اثر نکرد و بدیدم فنای تو
نزدیک عصر بود که ناگه غروب کرد
اندر محاق حادثه ماه بقای تو
هم عاقبت ز دست حوادث قفا خورد
[...]

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر
ای آسمان جنیبه کش کبریای تو
وی آفتاب پرتوی از نور رای تو
دارای دهر آصف ثانی عمید ملک
ای صد هزار حاتم طائی گدای تو
خورشید نورگستر و مفتاح دولتست
[...]

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح سلطان اویس جلایری
ای آسمان جنیبه کش کبریای تو
خورشید بندهٔ در دولت سرای تو
پیش از وجود انجم و ارکان نهاده بود
گنجور بخت گنج سعادت برای تو
معمار مملک و ملت و مفتاح دولتست
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۴
ای دل به درد عشق ندارم دوای تو
تا کی کشم بگو من مسکین جفای تو
تا دیده دید قامت و بالای آن نگار
زان رو همیشه هست به جانم بلای تو
تا هست از جهان رمقی و از جهان رگی
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۶
جانم به لب رسید ز جور و جفای تو
تا کی کشم ملامت هرکس برای تو
چندانکه می کشم ز جفای تو جورها
از دل به در نمی رود ای جان وفای تو
جانا به خون جان منت گر رضا بود
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۸
ما را شکایتیست ز دست جفای تو
تا کی کشد بگو دل مسکین بلای تو
با آنکه دل ببردی و در پا فکندیش
جان کرده ایم در سر مهر و وفای تو
تا کی جفا و جور کنی بر دلم بگو
[...]
