ما را شکایتیست ز دست جفای تو
تا کی کشد بگو دل مسکین بلای تو
با آن که دل ببردی و در پا فکندیش
جان کردهایم در سر مهر و وفای تو
تا کی جفا و جور کنی بر دلم بگو
از حد برفت ای دل و دین ماجرای تو
ای دیده تا به چند کنی بر دلم ستم
هجران آن نگار دهد هم جزای تو
روزی ز من نپرسی ای سرو راستی
عمریست تا ز جان شدهام مبتلای تو
جور رقیب و سرزنش اهل روزگار
تا کی کشم بتا تو بگو از برای تو
تو پادشاه هر دو جهانی و من گدا
خرّم کسی که در دو جهان شد گدای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنجی که از بیوفایی محبوبش میکشد، سخن میگوید. او به محبت و وفاداری خود تاکید میکند و از جفا و ظلمی که از سوی محبوبش متحمل میشود، شکایت میکند. این احساس سرخوردگی و رنج ناشی از جدایی را مطرح میکند و خواستار این است که محبوبش دست از ستم بردارد. شاعر در نهایت خود را گدا و محبوب را پادشاه میخواند و میگوید که هر دو جهان را فدای عشق او کرده است.
هوش مصنوعی: ما از بدرفتاری تو گلهمند هستیم و نمیدانیم تا کی باید این درد و رنج را تحمل کنیم. دل بیچارهام به خاطر تو در عذاب است.
هوش مصنوعی: با اینکه تو دل مرا دزدیدهای و به زیر پا انداختهای، اما ما همچنان در عشق و وفاداری به تو جان میدهیم.
هوش مصنوعی: به چه مدت میخواهی بر دل من آزار و ظلم وارد کنی؟ بگو که حد و اندازه را رد کردهای ای دل و دین، داستان تو چه میگوید؟
هوش مصنوعی: ای چشمان من، تا کی میخواهی بر دلم با درد جدایی آن معشوق ستم کنی؟ آیا مجازات تو جز این است؟
هوش مصنوعی: روزی از من نخواهی پرسید، ای درخت راستین، که من سالهاست به خاطر تو به جان خود آسیب دیدهام.
هوش مصنوعی: تا کی باید تحمل کنم سختیهای رقیب و سرزنشهای کسانی که در این دنیا هستند؟ ای معشوق، تو بگو برای تو چه کار کنم؟
هوش مصنوعی: تو فرمانروای هر دو جهان هستی و من مانند گدای خوشحال کسی هستم که در این دو دنیا به دنبال تو هست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.