گنجور

 
جهان ملک خاتون

ما را شکایتیست ز دست جفای تو

تا کی کشد بگو دل مسکین بلای تو

با آن که دل ببردی و در پا فکندیش

جان کرده‌ایم در سر مهر و وفای تو

تا کی جفا و جور کنی بر دلم بگو

از حد برفت ای دل و دین ماجرای تو

ای دیده تا به چند کنی بر دلم ستم

هجران آن نگار دهد هم جزای تو

روزی ز من نپرسی ای سرو راستی

عمریست تا ز جان شده‌ام مبتلای تو

جور رقیب و سرزنش اهل روزگار

تا کی کشم بتا تو بگو از برای تو

تو پادشاه هر دو جهانی و من گدا

خرّم کسی که در دو جهان شد گدای تو

 
 
 
شمارهٔ ۱۲۰۸ به خوانش اعظم نوروزی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو

کبکان شدند بسته به دام بلای تو

بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه

روشن کنند دیده به عز لقای تو

امیر معزی

ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو

ای اختران چرخ همه خاک پای تو

هرچند روشن‌اند و بلند آفتاب و ماه

دارند روشنی و بلندی ز رای تو

جز کردگار عالم و سلطان روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سوزنی سمرقندی

ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو

منشیندا کسی بجز از تو بجای تو

بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب

بادا ببحر لهو طرب آشنای تو

بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین

[...]

قوامی رازی

ای فخر روزگار من اندر ثنای تو

با دست عمر آنکه نجوید رضای تو

دارنده جهانی و جان آفرین خلق

منت بود که جان بدهند از برای تو

هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای بر میان چرخ کمر از وفای تو

وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو

آراستست خطبه بفرخنده نام تو

وافروختست سکه بفر و بهای تو

انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه