شمارهٔ ۱۰۹ - وله قال فی مرثیه الشهید کریم الدین اسماعیل البکری نورالله حفرته (و مرقده)
ای بوده همتم همه طول بقای تو
همت اثر نکرد و بدیدم فنای تو
نزدیک عصر بود که ناگه غروب کرد
اندر محاق حادثه ماه بقای تو
هم عاقبت ز دست حوادث قفا خورد
آن سخت رو که تیغ زد اندر قفای تو
آن کو بدست ظلم ترا قید کرده بود
روزی هلاک سر شودش بند پای تو
شمر تو چون یزید سمر شد بفعل بد
ای تو حسین و آقسرا کربلای تو
این هفت ماهه زحمت و محنت ز ناکسان
رنجوری تو بود و شهادت شفای تو
ما قصهها بحضرت حق رفع کرده ایم
از بهر کسر دشمن و نصب لوای تو
روزی قصاص تو بکند با وی ارچه داد
ایزد ز گنج رحمت خود خون بهای تو
از سدره در گذشتی طوبی لک الجنان
ای بوده قرب حضرت حق منتهای تو
دولت سرای تست بهشت این زمان و لیک
دشمن سگیست دور ز دولت سرای تو
تا روز مرگ شادی دلهای دوستان
گم گشت از مصیبت انده فزای تو
جسمت چو جان نهان شد و دل را نمی رود
از پیش چشم صورت معنی نمای تو
زین غم که نیش بر رگ جان می زند چو مرگ
بیگانه شد ز شادی دل آشنای تو
سبحان قادری که بده روز جمع کرد
حکمش غزای خصم ترا با عزای تو
وین سخت روی سست قدم را که زار ماند
بگذاشتیم تاش بگیرد خدای تو
این خرق عادت از تو دلیل کرامتست
من مدعی صادق و شهری گوای تو
کاندر سر بریده چو طوطی در قفس
می گفت ذکر، بلبل دستان سرای تو
حقا که در عساکر ارواح خافقست
در صف اولیا علم کبریای تو
صدیق جد تست و بدو جانت واصل است
ای انبیا باجمعهم اولیای تو
در زندگی تو دوست صادق بدی مرا
تا زنده ام بصدق بگویم دعای تو
لطفت بنزد خویش مرا جای داده بود
ایزد کناد جنت فردوس جای تو
گرچه خدا بدست کرم مسندی نهاد
اندر جوار حضرت خویش از برای تو
با طول عمر باد همایون چو بخت نیک
ایام دو سلاله میمون لقای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.