مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - ستایش
ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو
کرده جوان جهان را بخت جوان تو
نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست
با سعد و با علوست همیشه قران تو
گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو
[...]

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۵ - وله
جانا ز حسن گشت رخ تو چو جان من
وندر جمال خویش عیان شد گمان تو
جستی ز لشکری که کند لاش حسن تو
رستی ز آفتی که بپوشد رخان تو
از انده بنفشه بتا ارغوانت رست
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۶
ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو
کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو
خورشید عالمی که به هنگام بزم و رزم
گه زین و گاه تخت بود آسمان تو
گر در زمان مهدی ایمن شود جهان
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲ - در مرثیهٔ تاجالدین ابوبکر
ای برده عقل ما اجل ناگهان تو
وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو
ای شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد
تابوت شوم روی شده بوستان تو
محروم گشته از گهر عقل جان تو
[...]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۰ - در مدح امیر اسفهسالار فخرالدین اینانج بلکا خاصبک
ای فخر کرده دین خدای از مکان تو
وی پشت ملک و روی جهان آستان تو
ای کرده ملک را متمکن مکان تو
وی مقصد زمین و زمان آستان تو
ای چرخ پست از بر رای رفیع تو
[...]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح پیروزشاه عادل
ای شمس دین و شمس فلک آسمان تو
ای صدر ملک و صدر جهان آستان تو
ای چرخ پست همبر رای رفیع تو
وی ابر زفت همبر بذل بنان تو
آرام خاک تابع پای رکاب تست
[...]

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱۳
ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو
اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو
از فربهی و لاغری رنج و صبر من
نسبت همی کنند سرین و میان تو
بیگانه وار می کنی از مهر من کنار
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۵
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو
و آورد قصههای شکر از لبان تو
گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان
جان و جهان چه بیخبرند از جهان تو
آخر چه بودهای و چه بودهست اصل تو
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۵
خون گریم ار چه از ستم بیکران تو
هم خاک روبم از مژه بر آستان تو
بسیار آبگینه دلها شکسته ای
زین جرم سنگ شد دل نامهربان تو
جان رفت و نه وصال توام شد نه عیش خوش
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۶
هر جا که لب به خنده گشاید دهان تو
خونابه ایست از لب چون ناردان تو
ای بس عنان که بر سر کوی تو شد ز دست
کز راه جور باز نتابد عنان تو
شد خانمان صبر همه غارت و خراب
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸۰
بوی وفا ز طره عنبرفشان تو
عشاق را نه جز ستم بیکران تو
شب نیستی که می نکنم تا به وقت صبح
افغان ز جور غمزه نامهربان تو
برق از نفس گشایم و ژاله زنم ز اشک
[...]

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷
ای هیچ در میان نه ز موی میان تو
نادیده دیده هیچ بلطف دهان تو
گفتم که چون کمر کشمت تنگ در کنار
لیکن ضرورتست کنار از میان تو
هیچ از دهان تنگ تو نگرفته کام جان
[...]

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح سلطان اویس جلایری
ای چرخ پیر تابع بخت جوان تو
آسودهاند خلق جهان در زمان تو

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
ای بر فراز مسند عزت مکان تو
برتر ز هر چه برتر از آن نیست شان تو
برهان قاطع آمده قول تو سر بسر
عالم شده مسخر تیغ زبان تو
بر خاص و عام خوان کرامت کشیده
[...]

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲
غنچه یکی ز جمله خونین دلان تو
رفته فرو بخویش بفکر دهان تو
از بهر کشتن دو جهان آن کمر بس است
شمشیر احتیاج ندارد میان تو
هر جا که فتنه ایست در ابروت جا گرفت
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳۸
ای فتنه سایه پرور سرو روان تو
مه در کمند کاکل عنبرفشان تو
از خاک چون تو شاخ گلی برنخاسته است
بر سرو، کج نگاه کند باغبان تو
خون خورده شرم تا چمنت را رسانده است
[...]

فیاض لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۷
ای سرو، پای بستة سرو روان تو
وی غنچه دل شکستة کنج دهان تو
ایمان شکست یافتة کفر طرّهات
زنّار تاب خوردة موی میان تو
گل گل شکفت عارضت از نشئة شراب
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۲
ای آب خضر، سایهٔ سرو روان تو
آتش به جان، گل از رخ چون ارغوان تو
محو سبک عنان مژه کافرت شوم
رنگین نشد به خون دو عالم سنان تو
باشد به رنگ جوشش پروانه، گرد شمع
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۴
دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو
زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو
جان رفت از میان و به کین بسته ای کمر
نتوان برید، الفت تیغ از میان تو

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
از غیر، ایمنم، که بود پاسبان تو
خون من اینکه ریخته بر آستان تو
صد رنگ میوه داده نهالت، ولی چه سود
زان میوه تر نکرد لبی باغبان تو؟!
این خط و خال، دشمن دین و دل من است؛
[...]
