بوی وفا ز طره عنبرفشان تو
عشاق را نه جز ستم بیکران تو
شب نیستی که می نکنم تا به وقت صبح
افغان ز جور غمزه نامهربان تو
برق از نفس گشایم و ژاله زنم ز اشک
شاخ وفا دمد مگر از گلستان تو
نادیده کس میان تو و تابدیده ام
گم گشته ام ز لاغری اندر میان تو
تن موی شد مرا و به هر موی از تنم
غم کوه کوه در غم کوه روان تو
زرد و خمیده شد تن خسرو که تا شود
خلخال پایهای سگ پاسبان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و درد ناشی از جدایی اشاره دارد. شاعر از بوی خوشی که از موی معشوقش میآید صحبت میکند و به ستمهای عاشقانهای که از طرف او متحمل میشود، اشاره میکند. او به شبهای بیخوابی و غمهای ناشی از طعنههای معشوقش اشاره کرده و بیان میکند که چگونه اشکهایش مانند باران بر زمین میریزند. همچنین به ناپیدا بودن خودش در میان معشوق و تأثیرات عمیق عشق بر جسم و روحش اشاره میکند. در نهایت، شاعر احساس افسردگی و زوال را به تصویر میکشد و از تنهایی و غمهای عمیق خود صحبت میکند.
هوش مصنوعی: بوی وفا از موهای خوشبو و معطر تو به عاشقان چیزی جز ستم و درد نمیرساند.
هوش مصنوعی: شب است و من در غم تو به سر میبرم و منتظر رسیدن صبح هستم تا از دل تنگیام بگویم و فریاد بزنم به خاطر بدبیاری و زشتي طعنههای تو.
هوش مصنوعی: از نفس من جرقهای میزند و اشکهایم را مثل شبنم بر روی شاخهای وفا میریزم، مگر اینکه از باغ تو بدمد.
هوش مصنوعی: من میان تو و کسی که دیدهها را تاب میآورد، نادیده شدهام و به خاطر لاغری و ضعف، در میان تو گم شدهام.
هوش مصنوعی: بدن من به تنگی و عذاب در آمده و هر رشته موی من، بیانگر عمیقترین غمها و دردها است که همچون کوهی سنگین بر دوش من سنگینی میکند. غم و اندوه تو همواره در درونم جاری است.
هوش مصنوعی: تن خسرو زرد و نحیف شده است تا اینکه زنجیری که به پای سگ نگهبان تو است، به آن برچسب خورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو
کرده جوان جهان را بخت جوان تو
نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست
با سعد و با علوست همیشه قران تو
گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو
[...]
ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو
کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو
خورشید عالمی که به هنگام بزم و رزم
گه زین و گاه تخت بود آسمان تو
گر در زمان مهدی ایمن شود جهان
[...]
ای برده عقل ما اجل ناگهان تو
وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو
ای شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد
تابوت شوم روی شده بوستان تو
محروم گشته از گهر عقل جان تو
[...]
ای فخر کرده دین خدای از مکان تو
وی پشت ملک و روی جهان آستان تو
ای کرده ملک را متمکن مکان تو
وی مقصد زمین و زمان آستان تو
ای چرخ پست از بر رای رفیع تو
[...]
ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو
اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو
از فربهی و لاغری رنج و صبر من
نسبت همی کنند سرین و میان تو
بیگانه وار می کنی از مهر من کنار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.