گنجور

 
ادیب صابر

ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو

اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو

از فربهی و لاغری رنج و صبر من

نسبت همی کنند سرین و میان تو

بیگانه وار می کنی از مهر من کنار

من مانده در میان غم بی کران تو

هستی به چهره حور بهشتی و روزگار

آرد به بزم خسرو عزت نشان تو

ای جودپروری که در آفاق جود و بذل

مقصور گشت بر کف گوهر فشان تو

چرخ رفیع قدر نیابد به جست و جوی

یک آستان رفیع تر از آستان تو

دهر قدیم ذات نبیند به جد و جهد

یک خاندان قدیم تر از خاندان تو

پیش از وجود نیک و بد از کار نیک و بد

آگه شود به ذهن دل کاردان تو

پیری ز ذات خویش برون برد روزگار

چون برفراخت رایت بخت جوان تو

شاها منم که چرخ به تایید تو مرا

کرد از برای کسب شرف، مدح خوان تو

راحت فزای گشت چو رخسار حور عین

اشعار من به مجلس همچون جنان تو

تا بر سبیل فایده خوانند سرکشان

اخبار مکرمات تو در داستان تو

از دولت موافق و اقبال جاه تو

بادا مکان عز و شرف در مکان تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو

کرده جوان جهان را بخت جوان تو

نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست

با سعد و با علوست همیشه قران تو

گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو

کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو

خورشید عالمی که به‌ هنگام بزم و رزم

گه زین و گاه تخت بود آسمان تو

گر در زمان مهدی ایمن شود جهان

[...]

سنایی

ای برده عقل ما اجل ناگهان تو

وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو

ای شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد

تابوت شوم روی شده بوستان تو

محروم گشته از گهر عقل جان تو

[...]

انوری

ای فخر کرده دین خدای از مکان تو

وی پشت ملک و روی جهان آستان تو

ای کرده ملک را متمکن مکان تو

وی مقصد زمین و زمان آستان تو

ای چرخ پست از بر رای رفیع تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مولانا

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو

و آورد قصه‌های شکر از لبان تو

گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان

جان و جهان چه بی‌خبرند از جهان تو

آخر چه بوده‌ای و چه بوده‌ست اصل تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه