گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو

کرده جوان جهان را بخت جوان تو

نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست

با سعد و با علوست همیشه قران تو

گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو

تابنده آفتابی و تخت آسمان تو

خنجر درخش گردد در کف دست تو

چون باره ابر گردد در زیر ران تو

بوسد چو بر نشینی دولت رکاب تو

گیرد چو حمله آری نصرت عنان تو

بر شخص بت پرستی و بر مغز کافری

زخم سبک گذارد گرز گران تو

از شخص جانفزای تو در شخص ملک جان

باد آفرین ایزد بر شخص و جان تو

تا بر میان جوزا بسته بود کمر

از ملک باد بسته کمر بر میان تو

تا بوستان بود گل دولت شکفته باد

از روی دوستان تو در بوستان تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

جانا ز حسن گشت رخ تو چو جان من

وندر جمال خویش عیان شد گمان تو

جستی ز لشکری که کند لاش حسن تو

رستی ز آفتی که بپوشد رخان تو

از انده بنفشه بتا ارغوانت رست

[...]

امیر معزی

ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو

کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو

خورشید عالمی که به‌ هنگام بزم و رزم

گه زین و گاه تخت بود آسمان تو

گر در زمان مهدی ایمن شود جهان

[...]

سنایی

ای برده عقل ما اجل ناگهان تو

وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو

ای شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد

تابوت شوم روی شده بوستان تو

محروم گشته از گهر عقل جان تو

[...]

انوری

ای فخر کرده دین خدای از مکان تو

وی پشت ملک و روی جهان آستان تو

ای کرده ملک را متمکن مکان تو

وی مقصد زمین و زمان آستان تو

ای چرخ پست از بر رای رفیع تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو

اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو

از فربهی و لاغری رنج و صبر من

نسبت همی کنند سرین و میان تو

بیگانه وار می کنی از مهر من کنار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه