گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۳

 

ای ملک ملک فضل ای که خرد را

از کلماتت ذخیرتست و مؤنه

اشراق ار پرتوی ز شرق دیدی

تیره نمودی روان ابن کمونه

یک دو سه مثقال چای لعل مصفا

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳۹ - سبعه منحوسه

 

سبعه منحوسه هفت اختر شومند

نحس و ترش روی و زشت در همه احیان

کید و غطیط و غریم باشد و سرموس

نیز گلاب است و ذوذوابه و لحیان

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۶

 

چند کشی جور این سپهر کهن را

چند بکاهی روان و خواهی تن را

مرد چو رخت شرف ندوخت بر اندام

باید پوشد بدوش خویش کفن را

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹

 

گریه مینا، نگر به چشم ترش بین

ناله بربط شنو به داد دلش رس

ادیب الممالک
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۲ - شکوه از مرگ پدر و مدح قائم مقام

 

زان همه امّیدها که بودم در دل

نیست کنون غیرِ ناامیدی حاصل

گفتم هرگز فرامُشم ننماید

آن کو هرگز فرامُشش نکند دل

بود گُمانم که چون امیر ز تبریز

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۷

 

شکر خدا را که بخت هادیم آمد

نامه‌ای از حاج شیخ هادیم آمد

از پس سرگشتگی به وادی حیرت

هادیِ سر منزلِ ایادیم آمد

از پسِ یک عمر رنج در طلبِ گنج

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۵ - ماکیان و شیر

 

در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز

بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد

بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم

خاطرش از دست برد کُرد بیازرد

بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۶ - بقای انسب

 

قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر

لَحم نخورد و ذَوات لَحم نیازرد

در مرض موت با اجازهٔ دستور

خادم او جوجه‌با به محضر او برد

خواجه چو آن طیر کشته دید برابر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۹ - جواب به حامی عارف

 

میم سپاسی کجاست تا که نگوید

عارف بیچاره دادخواه ندارد

میم سپاسی اگر قدم نهد پیش

جیم اساسی دگر پناه ندارد

هر که نگوید که عارف آدم خوبی است

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۳ - جذبۀ شیرازیان

 

حضرت شوریده اوستاد سخن سنج

آن که همه چیز بهتر از همه داند

باد صبا گر گذر به پارس نُماید

شعر مرا از لحاظ او گذارند

بنده ندانیم که در کجا رَوَم آخِر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۴ - مهر مادر

 

رنج کشد مادر از جفای پسر لیک

آنچه کشیدست هیچ رنج نداند

رنج پسر بیشتر کشد پدر، امّا

چون پسر آدم نشد ز خویش بِرانَد

مادر بیچاره هر چه طفل کند بد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۵۹ - مزاح با یکی از دوستان

 

چند تو را گفتم ای کمال مخور کیر

تا نشوی مبتلا به رنج بواسیر

چون به جوانی تو پند من نشنیدی

رنج بواسیر کش کنون که شدی پیر

کیر بواسیر آورد، همه دانند

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

نیست جهان جز همین که با تو بگویم

روز و شبانی به یکدگر شده پیوند

خلق جهان هم اگر تو نیک بسنجی

هیچ برون نیستند از این گُرۀ چند

یاقوی ظالمند و عاجز مظلوم

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۴ - عاقبت ضعیفی

 

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر

لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد

در مرض موت با اجازه دستور

خادم او جوجه با به محضر او برد

خواجه چو آن طیر کشته دید برابر

[...]

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الامام ابی محمد الحسن العسکری علیه السلام » فی مدح الامام ابی محمد الحسن العسکری علیه السلام

 

باز کمندی فکند جمد مجعد

آهوی طبع مرا کرد مقید

سلسلۀ موی آن زلف مسلسل

سخت مرا بسته چون عهد مؤکد

داد شمیمی از آن موی معنبر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

کعبۀ کوی تو رشک خلد برین است

قبلۀ روی تو آفت دل و دین است

سلسلۀ گیسوی تو حلقۀ دلها است

پیچ و خم موی تو دام آهوی چین است

چشمۀ نور است یا بود و ید بیضا

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

بخت شود یار، یار اگر بگذارد

یا فلک کجمدار اگر بگذارد

نغمۀ بلبل خوشست و عشوۀ سنبل

داغ دل لاله زار اگر بگذارد

از پی شام فراق صبح وصال است

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

سینۀ تنگم مجال آه ندارد

جان بهوای لب است و راه ندارد

گوشۀ چشمی به سوی گوشه نشین کن

زانکه جز این گوشه کس پناه ندارد

گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم

[...]

غروی اصفهانی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۵ - راز دل

 

از غم هجر تو روزگار ندارم

غیر وصال تو انتظار ندارم

چون خم گیسوی بیقرار تو یک دم

بی رخ ماهت بتا قرار ندارم

بر سر بازار عشقبازی بر کف

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۴۶ - جمهوری عشق سلطنت حسن

 

عشق! مریزادت آن دو بازوی پر زور

قادر و قاهر تویی و ما همه مقهور!

سلطنت حسن را دوام و بقایی

نیست مباش ای پسر مخالف جمهور!

روی مپوشان که بیش از این نتوان دید

[...]

عارف قزوینی
 
 
۱
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
sunny dark_mode