زان همه امّیدها که بودم در دل
نیست کنون غیرِ ناامیدی حاصل
گفتم هرگز فرامُشم ننماید
آن کو هرگز فرامُشش نکند دل
بود گُمانم که چون امیر ز تبریز
رفت به بختِ سعید و دولت مقبل
چامه چو بفرستمش به نامهای از من
یاد کند آن امیر نیک خصایل
لیک دو سه بار زی امیر نمودم
چند قصاید گسیل و چند رسایل
تا حال از درگهِ امیر نگشته است
بهرِ مباهاتِ من جوابی واصل
صدرِ اجل زنده باد و باد هم او را
ز آهن و پولاد مر عروق و مفاصل
مرد همی صدرِ شاعران پدرِ من
یک دو سه مه پیش از این به ناخوشیِ سل
افسرد آن بوستانِ فضل و معانی
پژمرد آن گُلسِتانِ فهم و فضایل
معدنِ فضل و کمال بودی و لاشک
معدن در زیرِ خاک دارد منزل
بعدِ پدر از کرم مرا پدری کرد
حضرتِ قائم مقام سَیّدِ باذل
سبطِ پِیَمبَر بود به دورۀ خسرو
همچو پِیَمبَر به دورِ کِسریِ عادل
ایدون قائم مقام دارد با من
آنچه به من لطف داشتی تو اوایل
از پیِ صد هزار مَحمِل بندند
چون تو ز شهری همی ببندی مَحمِل
یاد چو از محملِ تو آرم ایدون
سر کنم افغان و ناله همچو جَلاجِل
وه که چه خالی شد از تو باغی چونانک
غیرتِ کشمیر بود و حسرتِ بابِل
هر سو کایدر قدم گذاری در باغ
ناله کنند از جداییِ تو عَنادِل
چون گذرم اوفتد به باغِ تو ایدون
گیرم چون لاله داغ هَجرِ تو بر دل
نوحه سرایم بر او چنانچه بر اَطلال
نوحه سرایی نماید اَعشیِ باهِل
هر سو گردم اَیا مَنازِل سَلمی
گویم و گریم چنان که آرَم و ابِل
گرچه رود از دل آنچه رفت زدیده
رفتی از دیده و نرفتی از دل
جای تو اندر دل است و دل به برِ ما
گو که بود صد هزار عالی و سافل
«پرده نباشد میان عاشق و معشوق
سدّ سکنر نه حاجب است و نه حایل»
خودتو نمایی نظر به هر چه نماییم
دیده و دل بس که بر تو آمده مایل
نوفل گر بازداشت مجنون از عشق
مجنون گردد کنون ز عشق تو نوفل
یادِ تو اندر روان عارف و عامی
نام تو اندر زبانِ عالم و جاهل
تا نشود نامِ فضل زایل از دهر
نام تو از دهر می نگردد زایِل
باللّه صدق است اگر بگویم بر من
مرگ پدر سهل بود و هَجرِ تو مشکل
کاش که بارِ دگر نصیبِ من افتد
تا که ببینم مر آن خجسته شَمایل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گنبد پیروزهگون پر ز مشاعل
چند بگشته است گرد این کرهٔ گل؟
علت جنبش چه بود از اول بودش؟
چیست درین قول اهل علم اوایل؟
کیست مر این قبه را محرک اول؟
[...]
دهقان در بوستان همی سحر آمد
تا ببرد جانشان به ناخن و چنگال
ای ز حکیمان شنوده علم اوایل
هم ببراهین رسیده ، هم بدلایل
طبع تو افروخته بنور حقایق
جان تو آراسته بنقش فضایل
چند مسایل کنم سؤال ز حکمت
[...]
ای شده سر تا به پا چو گلبن پر گل
طرّة دستار کرده دستة کاکل
کار کمر تنگ کرده تاب کمربند
طرف کله برشکسته طرز تغافل
خنده برانگیخته ز لعل چو غنچه
[...]
نی سوی دنیا امیدم و نه به عقبا
داشته چرخم درین میانه معطل
آمده دهر عجوز بهر فریبم
چهره به شکل عروس کرده مشکل
باطنش از هر قبیح آمده اقبح
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.