قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر
لَحم نخورد و ذَوات لَحم نیازرد
در مرض موت با اجازهٔ دستور
خادم او جوجهبا به محضر او برد
خواجه چو آن طیر کشته دید برابر
اشک تَحَسُر ز هر دو دیده بیفشرد
گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر؟
تا نتواند کَسَت به خون کشد و خورد
مرگ برای ضعیف امر طبیعی است
هر قوی اوّل ضعیف گشت و سپس مُرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، بوالعلا، شخصیتی که در تمام عمرش گوشت نخورده، در آستانه مرگ جوجهای را میبیند و با دیدن آن به فکر میافتد. او با حسرت میپرسد چرا این جوجه پرندهای ضعیف است و نمیتواند از خود دفاع کند. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که مرگ برای ضعیفان طبیعی است و هر قوی نیز در نهایت به ضعیف تبدیل شده و میمیرد. این شعر به توجه به آسیبپذیری انسانها و چرخه زندگی و مرگ پرداخته است.
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که بوالعلا در تمام عمرش گوشت نخورده و هیچ چیزی که مربوط به گوشت باشد او را آزار نداده است.
هوش مصنوعی: در زمان بیماری نزدیک به مرگ، با اجازهٔ شخص مورد اعتمادش، جوجهای را به حضور او بردند.
هوش مصنوعی: وقتی خواجه آن پرندهی کشته را دید، از شدت اندوه و تاسف، اشکها را از هر دو چشمش فشرد.
هوش مصنوعی: چرا مرغ شدی و شیر نشدی؟ تا کسی نتواند تو را به خون بکشاند و بخورد.
هوش مصنوعی: مرگ برای افرادی که ضعیف هستند یک اتفاق طبیعی به حساب میآید، اما هر فرد قوی نیز در ابتدا ضعیف میشود و سپس به سوی پایان زندگی میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مردم سفله به سان گرسنه گربه
گاه بنالد به زار و گاه بخرد
تاش همی خوار داری و ندهی چیز
از تو چو فرزند مهربانت نبرد
راست چو چیزی به دست کرد و قوی گشت
[...]
مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد
موی سر او سپید گشت و رخش زرد
تا کی ازین گندهپیر، شیر توان خورد
سرد بود لامحاله هر چه بود سرد
رنگ زمین زرد گشت و طبع هوا سرد
رطل می سرخ گیر بر بهی زرد
چرخ پر از دود گشت ز ابر سیه فام
و ابر به آب از رزان بشست سیه گرد
زاغ گرفته به راغ مسکن بلبل
[...]
مهر جان ذوق بندگی ز دلم برد
شیشه عقلم به سنگ جهل هوا خورد
گشته ز صاف حیات قسمت ما درد
گر پسری زشت و کور از پدری مرد
در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز
بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم
خاطرش از دست برد کُرد بیازرد
بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.