گنجور

 
ایرج میرزا

شکر خدا را که بخت هادیم آمد

نامه‌ای از حاج شیخ هادیم آمد

از پس سرگشتگی به وادی حیرت

هادیِ سر منزلِ ایادیم آمد

از پسِ یک عمر رنج در طلبِ گنج

هادیِ آن کانِ فضل و رادیم آمد

وز رشحاتِ غَمامِ فضل و کمالش

نامه‌ای امروز بهرِ شادیم آمد

کرده در آن نامه از مکارم و اَلطاف

درج بدان حدّ که خود زیادیم آمد

داد بساط مرا نشاط ربیعی

گرچه مر آن نامه در جُمادیم آمد

چرخ چو دانست بر مراد رسیدم

دی پیِ تمهیدِ نامُرادیَم آمد

کرد ز خانه مرا برون و به خانه

حضرتِ ذی قدرِ اوستادیم آمد

هیچ ز حرمانِ خود شگفت ندارم

کاینهمه از سوء بختِ عادیم آمد

درکِ لقایش غنیمتی است مه برچنگ

از سفرِ این خجسته وادیم آمد

خواستم افزون کنم سخن به مدیحش

قافیه بُد تنگ کون‌گشادیم آمد