فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
نشاید وصف او گفتی که چون است
که از تشبیه و از وصف او برون است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
خِرد ما را به دانش رهنمون است
حساب عشق ازین دفتر برون است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد
بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟
بگفت از جان شیرینم فزون است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
به آه عنبرینم بین که چون است
که عقد عنبرینهام پر ز خون است
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
چنین نطعی که بحر سرنگون است
چه دانی لَعبهای او که چون است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره
مرا تو باز دانستی که چون است
نمود من ترا این رهنمون است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۱ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید
دل عطّار در دریای خون است
در این دریا یقین او رهنمون است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
چو بر عاشق اشارت تیغ خون است
سیاست کردن از رحمت برون است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۳ - سوال در شناخت جزو حقیقی و کل مجازی و کیفیت بزرگتر بودن این جزو از کل خود
چه جزو است آنکه او از کل فزون است
طریق جستن آن جزو چون است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲ - سبب نظم کتاب
چه جزو است آن که او از کل فزون است
طریق جستن آن جزو چون است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۴ - جواب
وجود آن جزو دان کز کل فزون است
که موجود است کل وین باژگون است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۰ - اشارت به زنار
همه احوال عالم باژگون است
اگر تو عاقلی بنگر که چون است
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش
دل من باری از تیمار خون است
ندادم حال آن بیمار چون است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵ - تخصیص مناجات به ناظم بی دستیاری مشارک و مساهم
گناه من اگر از حد برون است
هزاران بار ازان فضلت فزون است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
سخن رانم ز ساق او که چون است
بنای حسن را سیمین ستون است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۶ - رفتن زلیخا به خود پیش یوسف علیه السلام و تضرع نمودن و عذر گفتن یوسف علیه السلام از تحصیل مراد وی
ز حال دل چه گویم خود که چون است
ز چشم خونفشان یک قطره خون است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۷ - آمدن زلیخابه خلوتخانه یوسف علیه السلام و به دعای وی بینایی و جمال و جوانی را یافتن
بگفتا چشم تو بی نور چون است
بگفت از بس که بی تو غرق خون است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی
بگفتند او به دست غم زبون است
فتاده در میان خاک و خون است
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱ - شمع و پروانه
فروغ نور او از حد برون است
ز فانوس خیال ما فزون است
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۷ - زاری کردن پروانه با شمع
نمیدانی چه سوزی در درون است
درونم ز آتش داغ تو خون است