گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

دل من چون صدف باشد‌، خیال دوست دُر باشد

کنون من هم نمی‌گنجم‌، کز او این خانه پر باشد

ز شیرینی‌ِ حدیثش‌ شب‌، شکافیده‌ست جان را لب

عجب دارم که می‌گوید‌؟ حدیث حق مر باشد

غذاها از برون آید‌، غذای عاشق از باطن

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶

 

سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد

ندارد پای عشق او کسی کش عشق سر باشد

مراد دل کجا جوید بقای جان کجا خواهد

دو چشم عشق پرآتش که در خون جگر باشد

ز بدحالی نمی‌نالد دو چشم از غم نمی‌مالد

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

من آزاد آمدم زان دوست کز دشمن بتر باشد

به ظاهر معتبر گوید به باطن مختصر باشد

حضور و غیبتِ یاران مخلص مختلف نبود

حذر اولاتر از یاری که در غیبت دگر باشد

نه از بی دانشی بود این که دشمن دوست دانستم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر باشد

خجسته طالعی کان ماه را بر ما گذر باشد

گرت بیند کسی کز زندگی دل خبر دارد

عجب نبود، اگر تا زنده باشد بی خبر باشد

نظر از دور در جانان بدان ماند که کافر را

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱

 

گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد

زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد

کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد

دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد

مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد

[...]

کمال خجندی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

دلم از ناله خوش گردید امید اثر باشد

بسی آسود شستم این خدنگم کارگر باشد

اگر دزدیده دیدن ها نباشد بهر پاس دل

محبت از تغافل های بیجا در خطر باشد

دلم تا خو به آسایش نگیرد روز خرسندی

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد

دری نشناسد و چون موج دایم دربه‌در باشد

به خضرم احتیاجی نیست گر این است گمراهی

که کوران را عصا هم می‌تواند راهبر باشد

سبک پی قاصدی باید که چون غم‌نامه ما را

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۵

 

بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد

صراط مردم باریک بین موی کمر باشد

به خط بردم پناه از آتش رویش، ندانستم

عیار شعله نیلوفری جانسوزتر باشد

عیار بدگهر از صحبت نیکان نیفزاید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۶

 

غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد

رم آهوی مشکین از غزالان بیشتر باشد

طلبکار خدا را منزل از ره دورتر باشد

به دریا چون رسد سیلاب آغاز سفر باشد

به طوفان گوهر از گرد یتیمی برنمی آید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۷

 

به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد

به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد

زسیلاب حوادث عارف از جا در نمی آید

کمند وحدت صاحبدلان موج خطر باشد

منه خشت اقامت بر زمین در عالم امکان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۰

 

ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد

ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد

نمی گیرد عنان قرب هدف تیر سبکرو را

نگاه دور خوش چشمان به دل نزدیکتر باشد

وطن بیت الحزن، اخوان به چشمش گرگ می آید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۱

 

جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد

کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد

منه دل بر وفای چرخ کجرو هوش اگر داری

که دستش هر زمان چون تاک بر دوش دگر باشد

برآی از خود، جهان را زیر دست خویش اگر خواهی

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

ز عریانی نیندیشم اگر عالم خطر باشد

که شمشیریم و بر اندام ما جوهر سپر باشد

امید زورقم خواهد گر انباری به دریایی

که در وی از خطر هر قطره دریای دگر باشد

به مطلب نارسایی‌ها مرا نزدیکتر دارد

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

اگر شه ور گدا کز مرگ دایم بر حذر باشد

بلند و پست دنیا رمزی از زیر و زبر باشد

مرا در شیشهٔ دل بادهٔ راز است می لرزم

که اینجا آمد و رفت نفس موج خطر باشد

مزن لاف محبت گر نداری همت شیران

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱

 

ز فیض نور معنی شام اهل دل سحر باشد

چراغ خلوتم از خویش روشن چون گهر باشد

ز بس از خویشتن رفتند در بزم تو مشتاقان

تکلم بر لب حیرت نصیبات خبر باشد

اگر داری عزای فوت وقت ای دل خوشا حالت

[...]

جویای تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

شوم دیوانه اش مجنون به من گر همسفر باشد

در آتش می روم پروانه ام گر راهبر باشد

توانم شد به عیسی هم نفس گر خشک لب باشم

روم بر آسمان گر همچو ابرم چشم تر باشد

شود آن وقت عیب کجروان راست رو ظاهر

[...]

سعیدا
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

اگر وقت سحر در ناله ی هر کس اثر باشد

نباید آرزویی در دل مرغ سحر باشد

جهان ز آه جهان سوزم نه چندان در حذر باشد

چنین تا سیل اشک من روان از چشم تر باشد

مباد آهنگ پروازی کند ز آن طرف بام آن مه

[...]

سحاب اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

اگر آه مرا اندر شب هجران اثر باشد

کفایت خرمن کون و مکان را یک شرر باشد

ندیدی حالت یعقوب و حسن ماه کنعان را

جفاکار است و زیبارو اگر چه خود پسر باشد

دهان بگشا و حرف قتل عاشق در میان آور

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۱ - در توصیف بهار استانبول

 

نه تنها ز آتش عشق من، اندر تو شرر باشد

مرا هم از تو عشقی در دل و فکری به سر باشد

ولی دانم که بس این راه را، کوه و کمر باشد

خود این راهی‌ست پُر خوف و بسی در وی خطر باشد

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode