گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم

به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم

بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش

اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم

چنانت دوست می‌دارم که با خود گشته‌ام دشمن

[...]

ناصر بخارایی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲۳

 

من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم

من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم

من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را

ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم

منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را

[...]

اسیری لاهیجی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم

اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم

همه دردم همه داغم همه آهم افغان

محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم

مهیا می‌کنم از بهر خویش اسباب ناکامی

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۱

 

چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم

که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم

ز بوی خون دل نظارگی را آب می‌سازم

به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم

جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۲

 

نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم

ز آتش طلعتی روشن نشد محراب آغوشم

سرآمد گرچه در آغوش سازی عمر من چون گل

نشد یک بار دربرآید آن سرو قباپوشم

سراپایم چو ساغر یک دهن خمیازه می گردد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۳

 

به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم

نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم

هنوز از طعن خامی نیش می خوردم ز زنبوران

که بر می داشت از جا سقف این میخانه را جوشم

من آن بحر گهرخیزم بساط آفرینش را

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

بغل بر هم نمی‌آید ز ذوق آن برو دوشم

چه حسرت‌‌ها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم

من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت

که می‌ ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم

به راه بیخودی‌ها آمد و رفت خوشی دارم

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

به گلزاری که در وی سرو قدی نیست خاموشم

ز طوق قمریان انداختند این حلقه در گوشم

مرید غنچه ام از جا گریبان چاک می خیزم

گرانی می کند چون گل قبای تازه بر دوشم

کنار من ندیده روی مطلب از تهیدستی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

خبر می گوید از راز درون لبهای خاموشم

زند پهلو به روی حلقه در حلقه گوشم

شدم پیر و نمی آید برون گهواره از یادم

قدم در ملک هستی تا نهادم خانه بر دوشم

قلندر مشربم یا اهل دنیا رو نمی آرم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱

 

صبا از خنده آن گل حدیثی گفت در گوشم

که همچون حلقه گرداب شد از گریه آغوشم

مرا گر محتسب از پای خم در پای دار آرد

سبوی باده رقصد چون سر منصور بر دوشم

غبار راه اگر چون گردباد از خود بیفشانم

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۶

 

درآمد تا در آغوش تمنا آن برو دوشم

لبالب همچو ماه نو شد از خورشید، آغوشم

شب هجران چنان بگداخت فکر آن بر و دوشم

که از خود همچو ماه نو تهی گردیده آغوشم

زبان نالهٔ حیرت نصیبان را نمی فهمی

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۲

 

جنون از بس قیامت ریخت بر آیینهٔ هوشم

ز شور دل‌،‌گران چون حلقهٔ زنجیر شد گوشم

ندارم چون نگه زین انجمن اقبال تأثیری

به هر رنگی‌که می‌جوشم برون رنگ می‌جوشم

به سعی همت از دام تعلق جسته‌ام اما

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۳

 

چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی جوشم

تمنای کناری دارم و توفان آغوشم

به شور فطرت من تیره بختی برنمی‌آید

زبان شعله‌ام از دود نتوان ‌کرد خاموشم

قیامت همتم مشکل‌که باشد اطلس‌گردون

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۶

 

ز فیض‌ گریهٔ سرشار افسردن فراموشم

به رنگ چشمه آب دیده دارد آتش جوشم

جنونی در گره دارم به ذوق سرمه ‌گردیدن

سپند بیقرارم ناله خواهدکرد خاموشم

حضور بوریای فقر عرض راحتی دارد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۸

 

گهی در شعله می‌غلتم گهی با آب می‌جوشم

وطن آوارهٔ شوقم نگاه خانه بر دوشم

درپن محفل امید و یأس هر یک نشئه‌ای دارد

خوشم کز درد بی‌کیفیتی کردند مدهوشم

سراغم کرده‌ای آمادهٔ ساز تحیر باش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹

 

ندانم مژدهٔ وصل‌ که شد برق افکن هوشم

که همچون موج از آغوشم برون می‌تازد آغوشم

به صد خورشید نازد سایهٔ اقبال شام من

که عمری شد چو خط تسلیم آن صبح بناگوشم

به حیرت بس که جوشیدم نگاه افسرده مژگان شد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۰

 

نه مضمون نقش می‌بندم نه لفظ از پرده می‌جوشم

زبانم گرم حرف کیست کاین مقدار خاموشم

به چندین شعله روشن نیست از من پرتو دوری

چراغان خیالم کسوت فانوس می‌پوشم

چه خواهم کرد اگر آیینه گردد برق دیدارش

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - آتش طور

 

ز یک پیمانه می چشم مستت کرده مدهوشم

ز هجرت تا سحر می‌سوزم و از گریه خاموشم

ز مژگان سیاهت نیش گردد در جگر نوشم

شبی کز گلبن ناز تو خالی باشد آغوشم

قصاب کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

بود تا چند در دل حسرت آن خوش بر و دوشم

هلال آسا کشد خمیازهٔ خورشید آغوشم؟

به باد دامنی از خاک بردارد شهیدان را

قیامت جلوه افتاده ست آن سرو قبا پوشم

سراسر می رود مژگان شوخش در رگ دلها

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹

 

ندارد منت بار لباس از هیچ کس دوشم

نباشد چون کمان غیر از خدنگ غم در آغوشم

چو افلاطون به وحدت سال ها در خم کنم مسکن

چو می با خام طبعان و هواخواهان نمی جوشم

به چندین جامهٔ ارزق که ای زاهد به برداری

[...]

سعیدا
 
 
۱
۲