گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم
اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم
همه دردم همه داغم همه آهم افغان
محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم
مهیا میکنم از بهر خویش اسباب ناکامی
چو مستوری همه چشمم چو خاموشی همه گوشم
نگنجد دوست در یاد و نه بییادش توان بودن
چو مرغ نیم بسمل میطپد در خاک و خون هوشم
ببین بیداد مرهم بر دل ریش و مزن طعنه
اگر رقصد ز شادی زیر نعش عافیت دوشم
سر زلف نگارم در پریشانی سزد زیبم
شب هجرانم و روز سیه زیبد همآغوشم
فصیحی چشم شوقم قیمت نظاره میدانم
توان کرد از نگه در فرقت احباب خسپوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و رنجی است که شاعر از جدایی و محبت از دست رفته احساس میکند. او به زیباییهای عشق اشاره میکند و از ناکامیهایی که برای خود فراهم کرده، سخن میگوید. شاعر به شدت به یاد معشوقش میافتد و میداند فراموش کردن او غیرممکن است. از طرفی، او از بیداد دلش و غم و اندوه ناشی از جدایی صحبت میکند و به طرز عمیقتری به احساسات و درون خود مینگرد. در کل، متن بیانگر حسرت و درد ناشی از عشق ناکام و آرزوی وصال است.
هوش مصنوعی: اگر زبان هوشمندم بخواهد آیات زیبای حقیقت را بگوید، باید بپذیرد که پاداشش ممکن است به جهنم برود، زیرا گوش و چشمم در معرض این کلمات قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: تمام دردها و دلتنگیهای من، همه نالهها و ناآرامیهایم از عشق است. ای کاش محبت من در دل دوستانم جاودانه شود و آنها فراموشم نکنند.
هوش مصنوعی: من برای خودم مقدمات شکست را فراهم میکنم، چون وقتی که به چشمم نمیبیند و به گوشم نمیشنود، همه چیز برایم محو و ناپیداست.
هوش مصنوعی: دوست در یادم نمیگنجد و نمیتوانم بدون یاد او زندگی کنم. حالتی مانند پرندهای نیمهجان دارم که در خاک و خون میلرزد.
هوش مصنوعی: به تو پیشنهاد میشود که به درد و رنج دلهای شکسته توجه کنی و اگر کسی از شادی به وجد آمده، به او طعنه نزن. این شادی شاید به خاطر آرامش و بهبودیای باشد که پس از سختیها به دست آمده است.
هوش مصنوعی: موهای زیبای معشوقم در این آشفتگی، با زیبایی من در شب جدایی و روزهای تیرهام سازگار است و به خوبی با هم در آغوشند.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از شوق است و میدانم که ارزش تماشا را دارد. از نگاه کردن به دوستانی که دور شدهاند، خود را به سختی میکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم
به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم
بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش
اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم
چنانت دوست میدارم که با خود گشتهام دشمن
[...]
من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم
من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم
من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را
ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم
منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را
[...]
چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم
که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
ز بوی خون دل نظارگی را آب میسازم
به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم
جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون
[...]
بغل بر هم نمیآید ز ذوق آن برو دوشم
چه حسرتها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم
من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت
که می ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم
به راه بیخودیها آمد و رفت خوشی دارم
[...]
به گلزاری که در وی سرو قدی نیست خاموشم
ز طوق قمریان انداختند این حلقه در گوشم
مرید غنچه ام از جا گریبان چاک می خیزم
گرانی می کند چون گل قبای تازه بر دوشم
کنار من ندیده روی مطلب از تهیدستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.