گنجور

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۲۸

 

از این غیرت دلم چون غنچه خونست

که دشت از خون غیرت لاله گونست

رود گر سر نخواهد رفت بیرون

مراسری که از تو در درونست

درون دوزخ بعدش بود جای

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۲۹

 

نمیدانم دلم را حال چونست

همیدانم که از دست تو خونست

نگارا بی گل روی تو رویم

نگارین از سرشک لاله گونست

بیغما بردی و بازم ندادی

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۵۳

 

گرم صد ره زنی با تیغ بیداد

به پیش کس نخواهم زد رهی داد

صنوبر با قدت کی شد برابر

که شرمنده نشده چون سرو شمشاد

متاع کفر و دین از مو و رویت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۵۵

 

چو مرغم تا قفس بنیاد کردند

اسیر دام آن صیاد کردند

دلم کز فرقتش ویرانه بود

ز گنج وصل او آباد کردند

ندارد جز قفس مرغ دلم جای

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۵۸

 

ز رویش دسته گل آفریدند

ز مویش جعد سنبل آفریدند

دراین میخانه بهر می پرستان

ز لعلش ساغر مل آفریدند

کمند دلربائی در قفایش

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۵۹

 

مرا تاعشق او ارشاد کردند

مرید عشق را آزاد کردند

چو بلبل از گلم هر لحظه بر دل

نصیب این ناله و فریاد کردند

ز سوز شعله شوقش دلم را

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۶۵

 

بیا ای از رخت چشم بدان دور

مکن از خویش نیکان را تو مهجور

کنون کز ساغر عشرت شدی مست

چنین ما را بغم مگذار مخمور

ز رویت چشم هرگز برنداریم

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۶۹

 

درآمد از درم مه خلعتی دوش

گرفتم تا سحر تنگش در آغوش

بپایش خاستم گه دست بر دست

به پیشش گه نشستم دوش بر دوش

نه پیچیدم سر از شیرین و تلخش

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۷۰

 

نه تنها دین و دل برد از نگاهش

که روزم کرده شب زلف سیاهش

زهی صیادی چشمش که آن صید

کند صد دل بیک تیر نگاهش

بهر جا پا نهد خیزد قیامت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۹۷

 

دگر بگرفته در کف خنجرش بین

هوای کشتن من در سرش بین

ببین بر زخمهای کاری من

بخون آغشته دست و خنجرش بین

ز بس قتال و خونریز است و خونخوار

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۱۰۷

 

کهن پیرا چو عهد نوجوانی

گذشت و رفت از کف زندگانی

بود بیهوده همچون کودکان دل

نهادن بر بقای عمر فانی

مجو جاوید در دنیا نشیمن

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۱۱۰

 

دم رفتن نکرد او گر وداعی

چه باز آید نداریمش نزاعی

دلم پرخون و شیشه خالی از بند

دراین حالت کجا ماند سماعی

ببازاری که آرد جنس حسنش

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

سپاس بیقیاس و حمد بیحد

مر آن کنز خفا را باد سرمد

که چون روز ازل زاجبت دم زد

ز خلوتخانه در بیرون قدم زد

پی اظهار حسن آئینه ها ساخت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

چو آن گنج خفا گر دید پیدا

همه ذرات عالم شد هویدا

یکیرا عشق زد جیب جان چاک

یکی را حسن و دل بستش به فتراک

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۲ - حکایت

 

چه شمع است اینکه جان پروانه اوست

چه گنج است اینکه دل ویرانه اوست

چه زخم است اینکه داغش مرهم آمد

چه نورست اینکه نارش همدم آمد

چه عیش است اینکه با ماتم قرینست

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۲ - حکایت

 

به پیش ناز تو چون بی نیازی

بجز جان نیستم جانا نیازی

بکن باری قبول این نیازم

بناز خویش فرما سرفرازم

بزیر تیغ نازت جان فشانی

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۳ - حکایت

 

بآئینی که باشد دلبران را

باندازیکه جانان راست زیبا

خرامان گشت چون سرو خرامان

گل افشان از گریبان تا بدامان

بهر سو گشته سرگرم نظاره

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۳ - حکایت

 

نهاده رو بصحرا و در و دشت

تو دیوانه شدی میگفت و میگشت

قدم زن راه پیما هر کناری

قضا آورد او را در دیاری

بعزم صید شاه آن ولایت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۳ - حکایت

 

بسی خورشید رخساران در آن شهر

که بردند از جمالش جملگی بهر

باو چندانکه عرض حسن دادند

برویش باب معشوقی گشادند

ز جام عشق آن مدهوش سرمست

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۳ - حکایت

 

بدان گفت آن بمعشوقی موافق

نه مردی تو هنوز ای مرد عاشق

چو بشنید این سخن زان یار جانی

روان گردید گرم جان فشانی

زپا افتاد همچون سرو آزاد

[...]

نورعلیشاه
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode