درآمد از درم مه خلعتی دوش
گرفتم تا سحر تنگش در آغوش
بپایش خاستم گه دست بر دست
به پیشش گه نشستم دوش بر دوش
نه پیچیدم سر از شیرین و تلخش
بنوشیدم ز دستش زهر با نوش
بعالم هر کرا روز و شبی هست
شب و روز من آنزلف و بنا گوش
چگویم من ز صهبای خیالش
که برد از چشم خواب و از سرم هوش
برو واعظ که جز پیغام عشقش
مرا وعظ تو چون باد است در گوش
فراموشش نسازم باری از دل
کند صد بارم از دل گر فراموش
چسان در آتش عشقش نسوزم
که دریای غمش در دل زند جوش
چه نور از عشق گوید هر چه گوید
چرا سازد لب از گفتار خاموش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات عمیق خود درباره عشق و معشوق صحبت میکند. او توصیف میکند که چگونه شب را در آغوش معشوقش گذرانده و در کنار او آرامش یافته است. احساسات شیرین و تلخ عشق را تجربه میکند و از زهر عشق او به عنوان نیکویی یاد میکند. شاعر میگوید که عشق معشوقش تمام زندگی او را پر کرده و نمیتواند از یادش برود، حتی اگر بارها بخواهد فراموشش کند. او به واعظان اشاره میکند که پیغام عشق برایش مهمتر از نصیحتهای آنهاست و در نهایت، عشقش را به آتش تشبیه میکند که نمیتواند از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: در شب گذشته، به خیالم مهی به سراغم آمد و لباس زیبایی را از او گرفتم. تا صبح در آغوش او بودم و از زیباییاش لذت بردم.
هوش مصنوعی: من به پا ایستادم و گاهی دست به دست او گذاشتم، گاهی هم در کنار هم نشستم و دوش به دوش او بودم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از شیرینی و تلخی عشق او سر در بیاورم و با وجود آگاهی از تلخی، باز هم زهر عشق او را نوشیدم.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر کسی روز و شب خاص خود را دارد، اما روز و شب من به زلف و گوش تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از شراب خیال او بگویم که خواب را از چشمانم برد و عقل و هوش را از سرم گرفت؟
هوش مصنوعی: برو واعظ! برای من پیام عشق او اهمیت بیشتری دارد و نصیحتهای تو مثل وزیدن باد در گوشم است و تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: میخواهم همیشه او را از یاد نبرم، حتی اگر بارها از دل برود. اگر هم فراموشش کنم، باز هم احساساتی دربارهاش دارم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در آتش عشق او نسوزم در حالی که دریای غم او در دل من در حال فوران است؟
هوش مصنوعی: عشق چه روشنی را به ما ارائه میدهد؛ هر چه که بخواهد بگوید، چرا لبهایش را به سکوت نسبت به گفتار باز نمیکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود زودا، که آیی نیک خاموش
چو مرغابی زنی در آب پاغوش
چو شاهِ روم بود آن رویِ نیکوش؛
دو زلفش پیشِ او چون دو سیهپوش.
چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
نمودن روز را در زیر شبپوش
گه از بادام کردن جعبهٔ نیش
گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش
برآوردن برای فتنهٔ خلق
[...]
خداوندا زدوران زمانه
دلم از غصه چون دیگ است در جوش
همی سوزد جهان هر ساعتم دل
همی مالد فلک هر لحظه ام گوش
دراین فکرت چگونه خوش بود دل
[...]
چو زخمه راندی از کین سیاوش
پر از خون سیاوشان شدی گوش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.