گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان

 

نه مرد است آن که در یک جا اسیر است

که زن در کنج خانه جایگیر است

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۷ - پاسخ دادن شیرین، خسرو را

 

دگر گفتی که چشمت شیرگیر است

کمانت ابرو و مژگانت تیر است

سلیمی جرونی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین

 

به خونریزی عتابش بس دلیر است

که هم پیمان شکن هم زود سیر است

وحشی بافقی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۵ - در تمثیل مناظرهٔ ماهی و سمندر با یکدیگر

 

همان جسمت زسردی ناگزیر است

همان در طبعت آتش زمهریر است

نوعی خبوشانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن

 

ز موج سبزه زاهد در غدیر است

گمان می برد کاین موج حصیر است

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

به قید زندگی هرکس اسیر است

ز فکر آب و نانی ناگزیر است

سلیم تهرانی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱ - در صفت ملک هندوستان

 

محبت آفتاب و برج شیر است

هوایش هم از این رو گرمسیر است

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۸ - رفتن رام بدیدن ستیچن زاهد و پرسیدن خبر ستارهٔ سهیل

 

سهیل اختر که بس روشن ضمیر است

درین صحرا به طاعت گوشه گیر است

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۱ - پادشاهی دادن رام ببیکن را و رفتن در شهر لنکا

 

که چشم همتم زین سیر سیر است

ترا بخشیده ام این قلعه دیر است

ملا مسیح
 

حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۱ - مثنوی مسمّی به چمن و انجمن

 

نفس را تا اثر در دام اسیر است

نوای عجز نالی دلپذیر است

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

کسی را کو گنه نبود دلیر است

خود او روباه باشد شرزه شیر است

یغمای جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۸ - درشرح حال خودگوید

 

تو را همچون دلم صددستگیر است

که هر یک درخم زلفت اسیر است

بلند اقبال
 

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۸۷

 

چه مقصود است از این جانا بگو راست

گهی کج می نهی زلفت گهی راست

بگفت از بهر بیم خصم فایز

که یعنی مار و عقرب هر دو مار است

فایز
 
 
۱
۲
۳
۴
۵